چکیده:
در این نوشتار نویسنده نخست به مفهوم شناسی فرهنگ می پردازد. سپس، عامل توجه جهانی به توسعه انسانی و توسعه فرهنگی را بازشناسی می نماید، آنگاه بی طرفی یا مسؤولیت اخلاقی حکومت ها را مورد بررسی قرار می دهد، در همین راستا از نقش حکومت دینی سخن گفته و نگاه فلسفة سیاسی دین را در رابطه با مبانی و ضرورت تربیت اعتقادی و اخلاقی جامعه و راهکارهای راهبردی قابل مطالعه در قرآن را، توضیح می دهد. در این چهار چوب، جانشینی حاکم از سوی خدا و انجام مهم ترین وظایف حکومتی را تربیت جامعه معرفی می کند و نفوذ معنوی کارگزاران را از شرایط مؤفقیت آنان در حوزة تربیت می شمارد. نویسنده در پایان به سه راهکار: برخورد و تعامل فرهنگی، کنترل با تحریم اجتماعی. کیفر فیزیکی، برای انجام مسؤولیت تربیت فرهنگی و توسعة فرهنگی می پردازد.
In this article، the writer first deals with the conceptology of culture. Then، he delves into the reason for the global attention to human development and cultural development; and after that، he reviews the indifference or the moral responsibility of the governments. Along the same line، he goes on to talk about the role of religious rule (ḥukūma) explaining the viewpoint of political philosophy of religion in relation to the fundamentals and the necessity of ideological and moral education of the society as well as the strategic approaches researchable in the Qur'an. In this framework، he introduces the most significant duties of the ruler – as a caliph of God – and governments to be the education of society، and regards the spiritual influence of the administrators as a prerequisite for their success in the field of education. In the end، the writer addresses three approaches: cultural encounter and interaction; control through social boycott; and corporeal punishment for fulfillment of the responsibility for cultural education and cultural development.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب کسانی که «آماده هستند خود را به مذهب پایبند کنند، بی نهایت مشکل شده است که در کلیساها موطن مذهبی خود را پیدا کنند» براین اساس نامبرده، با ضعیف شمردن امید بازگشت جمعی به کلیسا، به قصد ارائه راهکار برای حل مشکل بحرانی فرهنگی، مراجعه به ادیان دیگر را پیشنهاد می کند: «شایسته نیست که انسان خود را به دست افکار واهی و غیرواقعی بسپارد، بلکه باید به مکتبهای عقیدتی غیرمسیحی نیز شانس داده شود و از هر فرصتی استفاده کند تا هدف های عالی تری را پیش چشم داشته باشد و به حیات بشری لااقل موقتا و یا به طور محدودی معنا و مفهوم با ارزشی بدهد» (ولفگانگ،/151 ـ 150).
» (صدر، الاسلام یقود الحیاه، / 168) این همان تداوم حرکت جهادگر، با رهبری مستقیم خداوند است که قرآن بدان اشاره دارد: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) (عنکبوت / 69) «راه های خود را می نمایانیم به کسانی که در راه ما جهاد دارند» در پرتو چنین هدف گیری و رویکردی، روان خودآگاه افراد جامعه با باور به خدا و اخلاق الهی، آرایش و آراستگی پیدا می کند.
سخن اخیر به این معنا است که هیچ حکومتی به تنهایی توان آموزش و پرورش نامحدود افراد جامعه را ندارد و ناگزیر باید از بسیج مردم، مدد بگیرد با استفاده از اصل تعاون که در قالب جمله های: (وتعاونوا علی البر والتقوی) (مائده/ 2) و (وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر) (عصر/3) و(رابطوا)(آل عمران/ 200) بیان شده و تمام افراد جامعه اسلامی را به بهم پیوستن و همکاری برای جامة عمل پوشاندن به کار نیک و ماندن به پای حق، فرامی خواند و دولت و ملت را نیز ملزم به تعامل می کند."