چکیده:
دولت برترین و اصلیترین نهاد واجد قدرت عمومی و سیاسی است.از سویی
نظریه«واقعگرایی سیاسی» 1 با محوریت بخشی به پدیده قدرت و«آموزهزور» 2 از
دیرپاترین و قویترین نظریهها، در عرصه علم سیاست و روابط بینالملل است.در این
مقاله، سعی شده است براساس بحث تفصیلی از گفتمانها، *نظریهها و وجوه مختلف دولت،
این نهاد، به همراه پدیده قدرت، از منظر واقعگرایی سیاسی و پارهای از نظریههای
اندیشمندان مخالف این نحله، مانند افلاطون، سن اگوستین و ماکیاول، مورد بررسی قرار
گیرد.
خلاصه ماشینی:
"در هر حال، دولت به عنوان نهادی با قدرتی همهگیر، منحصر، آمرانه و مقاومتناپذیر، هنوز ماهیتی قابل بحث دارد تا جایی که حتی درباره عناصر شکلدهنده این پدیده، برخی به سه عنصر سرزمین، جمعیت، حاکمیت، اشاره نموده و برخی دیگر، عنصر حکومت را نیز اضافه نمودهاند؛درهرحال، فهم کامل شکل و ساخت دولت بهطور عمده نیازمند شناخت نظریههای حقوقی، سیاسی مربوطه است و بههمین دلیل، درک اینگونه نظریات و آراء، بخش مهمی از آموزههای علم سیاست و حقوق عمومی را به خود اختصاص میدهد.
با این توضیحات آشکار میگردد که معروفترین برداشت واقعگرایانه از سیاست، در اندیشه ماکیاولی یافت میشود و او در کتاب خود با ترجیح مصلحت دولت بر سایر مصالح، قدرت سیاسی و افزایش آن را، به عنوان مبنای استمرار و دوام دولتها مورد تأکید فراوان قرار داده است و آن را در هدف و روش حکومت، بر همه چیز مقدم داشته است.
است؛هرچند د رعالم واقع همچنان در عرصه بینالملل و به ویژه در حوزه کشورهای قوی، هنوز شاهد آنیم که مکتب واقعگرایی سیاسی، مبنا و سرفصل سیاستهای خارجی و بینالمللی آنها را تشکیل میدهد و در سیاست زور محور این دول و به گونهای«عمل گرایانه»، مصالح و منافع سیاسی آنها، توجیهکننده همه چیز است و فریب و نیرنگ و خشونت جهت برقراری نظم و امنیت مورد ادعای آنها مقبول و مشروع شمرده میشود، زیرا مفروض ایشان از عقلانیت، تأمین منافع ملی و به حداکثر رساندن آن بر حسب قدرت است.
xaM,rebeW drofxO:kroY weN,noitazenagrO cimonocE dna laicoS fo yroehT ehT."