چکیده:
دح،سخنی است که به مقتضای حال ایراد میشود تا در ممدوح تاثیر بگذارد و او را منفعل سازد.یعنی شیوهای است که برپایهی احوال نفسانی افراد بنا میشود.بنابراین،از منظر روانشناسی اجتماعی و آسیبشناسی (pathology) میتواند اساس یک تحقیق علمی قرار گیرد.این مقاله کوششی است در بررسی ریشههای مدح و مدیحهسازی در گسترهی ادب فارسی.
خلاصه ماشینی:
"در موارد بسیار اندکی،آن هم به طور ایما و اشاره،«مهتران جهان» را مخاطب قرار میدهد و«آنها که قصرها برافراشتند»:مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند زیر خاک اندرون شدند آنها که همه کوشکها برآوردند از هزاران هزار نعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند اینگونه اشعار اجتماعی در شعر شاعرانی چون عنصری-آنگونه که اشاره شد-و منوچهری،که از شاعران طراز اول عصر غزنوی هستند،بسیار کمرنگترند و آنها به جز مدح و تصویرسازی شاعرانه، که البته در نوع خود بینظیرند،چیز دیگری به خواننده خود نمیبخشند.
حافظ،شاه شجاع را برای اینکه عرصه را برای شکوفایی شعرهایش امن کرده است،میستاید اما زبان انتقادش را نیز به کار میبندد و تعهدی را که نسبت به قلم دارد:شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد قدر یک ساعته عمری که در او داد کندقالب مدح مدح در قالب قصیده پرورش مییابد و به اوج و اعتلای خود میرسد و این خود به جهت ویژهگیهایی است که این قالب شعری دارد.
شمس قیس رازی در تعریف نسیب میگوید:«نسیب غزلی باشد که شاعر علی الرسم آن را مقدمهی مقصود خویش سازد تا به سبب میلی که بیشتر نفوس را به استماع احوال محب و محبوب و اوصاف مغازلت عاشق و معشوق باشد،طبع ممدوح به شنودن آن رغبت نماید و حواس را از دیگر شواغل بازستاند و بدین واسطه آنچه مقصود قصیده است به خاطری مجتمع و نفسی مطمئن ادراک کند و موقع آن به نزدیک او مستحسنتر افتد»(شمس قیس رازی،المعجم،شمیسا،ص 356)."