چکیده:
هدف از این پژوهش، کاوشی در میزان و چگونگی شایستها و نشایستها، در دو حماسه
ایران و یونان است.شاید منصفانهتر این باشد که ارزشها وضد ارزشهای هر قومی در
جغرافیا و تاریخ آن قوم واکاوی و بررسی شود؛اما از آنجا که مبنای شناخت ارزشها و
ضد ارزشها، مفاهیم انسانی و فرهنگ انسانی است؛بیراه نیست اگر از فاصله سالها و
سدهها، اکنون به گذشتهها بنگریم و قضاوت کنیم و آنچه را در خدمت فرهنگ انسانی
است، تحت عنوان شایستها و ضد آن را با نام نشایستها دسته بندی کنیم.این تلاش، برای شناخت شایستها و نشایستهای ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی است و
برای این که انصاف را در فضای حماسی لحاظ کرده باشیم؛به بخش پهلوانی شاهنامه توجه
خاص داشتهایم. شیوه کار، براساس خوانش دقیق متن دو حماسه و گزینش نمونههایی است
که بتواند نمادی از کلیت آن حماسهها باشد.از یافتههای این پژوهش این است که
نمونههای شایستها در هر دو حماسه قابل توجهند؛اگرچه در مقام مقایسه، میزان آن در
ایلیاد کمتر است؛ضمن این که باید به حجم کمتر ایلیاد نیز توجه کرد.
خلاصه ماشینی:
"آنچنان که در پیش گفته شد، برای آخیلوس سرافرازی مهم است؛ولی آنگاه که از آگاممنون قهر میکند و انبوه هموطنانش را میبیند که به دست ترواییان کشته میشوند، هیچ دگرگون نمیشود؛ اما رستم هم که سرافرازی را میخواهد، به دلیل اهانت کیکاووس به او، از شاه آزرده شده و قهر میکند؛ولی آنگاه که گودرز خردمند نزد او میرود و از او میپرسد که اگر کاووس مقصر است، ایرانیان را چه گناهی است: تو دانی که کاووس را مغز نیست به تیزی، سخن گفتنش نغز نیست تهمتن گر آزرده گردد ز شاه هم ایرانیان را نباشد گناه (فردوسی، 2:204) رستم پای بر سر خشم خود مینهد و به احترام ایران و ایرانیان، با کاووس خیره سر، از در آشتی درمیآید.
9. نتیجه اگرچه از لحاظ اصالت و بکر بودن حماسهها، ایلیاد را به مختصات حماسه اولیه و شفاهی نزدیکتر میبینیم و شاهنامه را باید در شمار حماسههای ثانوی و به نوعی ویرایش شده به شمار آوریم؛ولی در مقایسه این دو حماسه، با همین کیفیتی که دارند، نمونههای شایستها در هر دو قابل توجهند و در ایلیاد اگر کمتر به نظر میآید، باید به حجم کمتر آن نیز عنایت داشت؛اما نمونههای نشایستها در گستره قابل توجه شاهنامه(حدود 60 هزار بیت)در برابر ایلیاد بسیار کمتر است و ایلیاد نشایستهای بیشتری را در خود نهفته دارد.
از جمله عواملی که بدین منظومه پهلوانی(شاهنامه)، عظمت میبخشد و آن را در ردیف آثار فناناپذیر اخلاقی قرار میدهد؛این است که در حماسههای اساطیری و پهلوانی شاهنامه، جنگ و انتقامجویی که محور اصلی رویدادهاست، به رغم جنگهای دیگر نوع بشر، برای ارضای حس خودخواهی و برتریجویی قهرمانان انجام نمیگیرد، بلکه غالبا به منظور ایفای وظیفهای مقدس و همراه با اهداف متعالی به وقوع میپیوندد و این تذکار حکیمانه:که هر کس ستم روا دارد و بدی کند، دیر یا زود سزای عملش را خود یا فرزندان او خواهند دید؛پیش روی همیشگی پهلوانان دست پرورده فردوسی است(رزمجو، 235:1366)."