خلاصه ماشینی:
"سلطان محمد،در موقع احتضار،پسر 14 سالهی خود،محمود را نامزد سلطنت کرد(511 ق)و روز بعد از فوت سلطان،به نام (به تصویر صفحه مراجعه شود) او خطبه خواندند و مستظهر خلیفه نیز در 13 محرم 512 امر کرد،در بغداد نام محمود را به سلطنت در خطبه داخل کردند و او را به لقب«مغیث الدین»ملقب ساخت[اقبال آشتیانی و عاقلی،1378:300].
به نظر میرسد،سلطان محمود به هیچ وجه برکناری مسترشد را نمیخواسته،اما با وجود صلح با خلیفه و پوزشخواهی از او، خاطرش کاملا از سوی او راحت نبوده است؛ چون ابن اثیر میگوید،سلطان هنگام خروج از عراق برای آسودگی خاطر از جانب خلیفهی عباسی،اتابک شهید زنگی را به شحنگی بغداد انتخاب کرد که از نظر سلطان،با تدبیر و کاردان بود[ابن اثیر،بیتا،ج 21:101].
به نوشتهی ابن اثیر،در جنگ بین مالک طغرل و برادرزادهاش ملک داود که به شکست ملک داود انجامید،او با اتابک خود به بغداد رفت،خلیفهی عباسی مقدم او را گرامی داشت و به او و همراهانش در اقامتگاه سلطان منزل داد[ابن اثیر،بیتا،ج 21:179].
در این وقت،نامهای از سلطان سنجر برای سلطان مسعود رسید که در آن بدو فرمان داده بود،با خلیفه به نیکی رفتار کند،و او را باعزت و احترام به بغداد برگرداند.
ابن طقطقی ادامه میدهد که سلطان مسعود،فرمان سلطان سنجر را اطاعت کرد و خلیفه را برای رفتن به بغداد آماده ساخت، اما به سبب غفلت سلطان و لشکریانش،گروهی از باطنیان،خلیفه و تعدادی از اصحابش را به قتل رساندند3[ابن طقطقی،1367:408؛ ابن خلکان،ج 1،ص 506؛ابن عبری،ص 9-368 به نقل از:حسینی، 1380:139،پاورقی].
واقعیت آن است که در زمان سلطان مسعود و مسترشد،روابط خلافت عباسی و سلجوقیان به تیرهترین حالت خود رسیده بود."