چکیده:
انسان در پهنای تاریخ و در گسترش ناپیدا کران اندیشهورزی،شیوههای گوناگونی را برای درک هستی خود و رازگشایی از جهان پیرامون آزموده است که اسطورهها،باورها و آیینهای رازگونه،از جملهی کوششهای عقلانی بشر در دورههای تاریخی گوناگون به شمار رفته است.جهان معاصر نیز از کوشش برای راه یافتن به لایههای هزار توی هستیشناسی و رازگشایی،خالی نیست.انسان اندیشمند معاصر از دریچههای گوناگونی کوشیده به درنگ و بازنگری در هستی خود بپردازد که اسطورهگرایی،یکی از این دریچههاست.
نقد اسطورهای به نقش اسطورهها و پیوند آنها با آرمانهای یک ملت میپردازد و میکوشد بین ماهیت انسان با ادبیات و هنر رابطهای بجوید تا به این ترتیب بتوان با نگاهی علمی و مدون به نقد و تحلیل آثار ادبی پرداخت.بر این اساس،واقعیت این است که ما نمیتوانیم ادعا کنیم میخواهیم به نقد و تحلیل آثار بزرگ ادبی اسطورهای مانند شاهنامه بپردازیم و از رویکرد اسطورهای ادبیات غافل باشیم و کارکردهای این رویکرد را نادیده بگیریم.عدم آشنایی با نقد اسطورهای به این معناست که شاعر بزرگی مانند فردوسی را از سطح شاعری اندیشمند و آشنا با مفاهیم آیینی،باوری و تاریخی به جایگاه شاعری صرفا نظمپرداز تنزل داد.درحالیکه شاعران کلاسیک و نوپردازی که به دنیای اسطوره راه مییابند و مفاهیم اسطورهای در شعرشان بازتاب مییابد،اندیشمندانی هستند آشنا با باورها،آیینها،روان انسانی،جهان گذشته،ماهیت ناخودآگاه انسان،مظاهر طبیعت و...ازاینروست که نمیتوان به دنیای ذهن و اندیشهی شاهنامه و فردوسی راه یافت،اما با نقد اسطورهای ناآشنا بود.رویکرد اسطورهای،ما را با عرصههای جدیدی در آثار اسطورهای آشنا میکند و درهای جدیدی در برابر ما در گستردگی اندیشهی شاعران اسطورهگرا میگشاید.
در این مقاله کوشیدهایم مباحث تئوری و نظری مربوط به نقد اسطورهای با نمونهها،مثالها و شواهدی آمیخته شود تا مباحث مربوط به این رویکرد،هرچه بیشتر عینی و ملموس شود و مباحث شکل کاربردیتر یابد.ازاینرو،نقد و تحلیل اسطورهای داستان فریدون و ضحاک براساس بنمایهی اسطورهای«مرگ و تولد دوباره»برگزیده شده است تا نگاه تحلیلی به این بن مایه،شکلی علمیتر یابد.
خلاصه ماشینی:
"نقد اسطورهای به نقش اسطورهها و پیوند آنها با آرمانهای یک ملت
اساس،واقعیت این است که ما نمیتوانیم ادعا کنیم میخواهیم به نقد و تحلیل
در این مقاله کوشیدهایم مباحث تئوری و نظری مربوط به نقد اسطورهای با
افسانه است و اگر این داستان دربرگیرندهی موجودات ماورایی باشد،اما ساختار آن برپایهی مفاهیم اساطیری شکل نگیرد،تمثیلی ساده به شمار میرود و از گسترهی
این نکته نیز گفتنی است که ما در روزگاری زندگی میکنیم که بیشتر بینش
که به نقد و تحلیل اسطورهای میپردازد،جستجو و یافتن این ساختار زیربنایی مرتبط
به نقد و تحلیل آثار بزرگ ادبی اسطورهای مانند شاهنامه را کرد و از رویکرد
با نقد اسطورهای به این معناست که شاعر بزرگی مانند فردوسی را از سطح شاعری
نقد و تحلیل آثار ادبی،به شناخت ژرف اینگونه مباحث وابسته است.
در نقد اسطورهای این باور وجود دارد که بین ماهیت انسان با ادبیات و هنر
مرموزی است که آثار ادبی خاص را میپردازد که این خود با توانی تقریبا
دارد،ازاینروست که نقد اسطورهای همواره تحت تأثیر اندیشمندانی مانند فروید، یونگ،فریزر و الیاده بوده است.
اسطورهای به نقد و تحلیل آثار ادبی میپردازد باید آگاهیهای درخور توجهی در
منتقد اسطورهای بر این باور است که هر اثر ادبی و هنری،بازتاب اسطورههای
4-نقد و تحلیل اسطورهای داستان فریدون و ضحاک براساس کهن
نیز جمشید(-خورشید)را با اره به دو نیم کرد:نهان گشته بود از بد اژدها نیامد به فرجام هم زو و رها
به فریدون میپیوندد و در شاهنامه نیز مانند خورشید توصیف شده است:جهانجوی با فر جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود
گاو«بر مایه»(پرورندهی فریدون)نماد بهار است که این نیز یکی"