خلاصه ماشینی:
"وی در این مقاله، تاریخنگاری را ابزاری میخواند که دولت شوروی جهت ایجاد هویت ملی مشترک و اداره روابط قومی به کار میگرفتند و درعینحال توسط قوم حاکم نیز جهت مشروعیت بخشیدن به موقعیت خویش و تعریف سایر گروههای ملی از دیدگاه منافع روسها استفاده میشد،منافعی که سلطه فرهنگی روسیه و ادامه حکومت بر یک امپراتوری چندملیتی را تضمین میکرد.
از یک دیدگاه دو عامل زیر از میان سیاستهای شوروی،روی علم تاریخنگاری در جمهوریها تأثیر گذاشت:اول ساختار فدرال قومی-سرزمینی شوروی در سال 1920 که در تعقیب نظریه اسکان گروههای ملی در سرزمینهای ملی به وجود آمد و دوم فشارهایی که بر تاریخ مدرن تحمیل گردید و تاریخنویسان را ناگزیر از تعبیر و تفسیرهایی ساخت که ضمن توجه بیش از حد به خاطرات و اقوال گذشتهء دور،تاریخ ملی را بر ادعاهای ارضی بنیان نهادند،وضعیتی که دقیقا در آذربایجان و ارمنستان پیشآمد.
وی وقایع گرجستان در سالهای نخست پس از استقلال را از دیدگاه پوپولیستی بررسی نموده و معتقد است که در میان دولتمردانی که پس از فروپاشی شوروی به قدرت رسیدند،اغلب سعی شده تا با ایجاد پیوندهایی با مردم، دیدگاهها و سیاستهای انحصارطلبانه و تأسیس پایگاههایی در بین عامه،اهداف خاص خود را جامهء عمل بپوشانند.
Stephen Jones مطالعات روسیه و اروپای شرقی دانشگاه تورونتوی کانادا به چاپ رسیده و همانطور که ملاحظه میشود، باتوجه به تخصص نگارندگان مقالات،دیدگاه تاریخشناسی در کتاب غلبه محسوسی داشته و سعی شده در وهلهء اول اساس مناقشات و مسائل فعلی منطقه از دید نحوه برخورد و سانسو دولت شوروی روی مقوله تاریخ ملی بررسی گردد و سپس بر نقش تاریخنگاری در دوران پس از استقلال و موج تمایلات ملیگرایانه تأکید شده است."