چکیده:
بسیاری از شاعران، بیآنکه خود متوجه باشند، حادثه شعری را به روایت شعری بدل
میکنند.آنان تفات میان گزارش و تعبیر را در شعر نمیدانند.تنها برخی از شاعران
بزرگ ایران، به ویژه شاعران عارف، این مقوله را ادراک کردهاند.هنگامی که شاعری
زندگی را توصیف میکند، نمیتواند آنچه را که احساس کرده است، به مخاطبش القا کند.
در حقیقت، مخاطب نمیتواند در طیف عاطفه او قرار گیرد.مخاطب، تنها بخشی از ادراکات
او را به صورت گزارشی ناقص درمییابد که شاعر اصرار دارد با توصیفهای اغراق آمیز
آن را در روان مخاطب بنشاند.
توصیف، حالت آینه بودن شعر را که عینالقضات همدانی و رولان بارت (1368:39)بدان
اشاره کردهاند:از میان میبرد؛اما تعبیر در شعر و اصولا هنر، آن حالت آینه بودن و
ابهام را به آن میدهد و آن را برای تمامی مخاطبان قابل ردیابیو ادراک میسازد.
خلاصه ماشینی:
"به قول سعدی: ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید معشوق منست آن که به نزدیک تو زشت است (سعدی، 1360:74) تعبیر هر رمز و راز شعری، خود رمزهایی دیگر میافکند و رازهای دیگری میگشاید: اگر تو چشمانت را بگشایی شب دروازههای خزهاش را میگشاید قلمروی پنهانی آب، دروازههایش را میگشاید آبی که از دل شب چکه میکند و اگر آنها را ببندی رودی، جریانی بیصدا و آرام، به درونت سیلاب میریزد، پیش میرود مکدرت میکند: شب کرانههای روحت را میشوید(پاز، 1352:52) اوکتاویوپاز-شاعر بزرگ معاصر مکزیکی-این احساس را القا میکند که با گشودن چشمان سیاه معشوق، سرزمین رازهای شبانه گشوده میشود.
در اینجا شاعر چشمان معشوقش را توصیف نمیکند بلکه زیبایی و رازآلود بودنش را در زیر کلمات، کتمان میکند؛به بیان دیگر، این چشمان شگفت را که برایش قابل بیان نیست، به احساسی ناشناخته و ویژه که حادثه شعری را با خود به دنبال دارد، ترجمه میکند، تأویل و تعبیر میکند اگر چه این چشمها خود، رازی است، میتوان با آ نرازهای دیگر را تعبیر کرد.
حافظ شیرازی در بیت زیر خاطرنشان میکند که سخن خود به صورت کدهایی برای سوز دل است و بنابراین، نیازی به توصیف و روایت نیست؛به بیان دیگر، سخن، خود، همان سوز است که ترجمهای از حادثه شعری است: بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد توصیف و روایت، هرگز به شاعر و مخاطب در القای آنچه هست، صادق نیست."