چکیده:
به تقریب میتوان گفت که حدود یک قرن و نیم از ترجمه کامل مقدمه ابنخلدون به
زبان فرانسوی میگذرد.از آن پس تاکنون علاوه بر اینکه این کتاب به زبانهای مختلف
ترجمه شده بلکه محتوی آن نیز محل بحث و گفتگو میان صاحبان فکر و اندیشه بوده
است.استادان، دانشجویان و محققان هر یک با دیدگاههای مختلف محتوی مقدمه را بررسی
کردهاند و بر نو و ابتکاری بودن اندیشه ابنخلدون، او و مقدمهاش را در یک مرتبه و
جایگاه علمی قرار نمیدهند.گروهی ابنخلدون را پیشگام و حتی بنیانگذار بعضی از رشتههای علوم اجتماعی، از
جمله جامعهشناسی، میدانند.گروهی دیگر که جامعهشناسی را متعلق به عصر جدید
میدانند، میگویند علی رغم وجود مقولات یکسان و مشابه بین علم عمران و
جامعهشناسی، ابنخلدون به لحاظ بنیانهای تفکر متعلق به عصر قدیم است.نویسنده کوشش
میکند علاوه بر ترسیم این دو جریان تفکر و نشان دادن نمایندگان هر دو گروه
یافتههای خود را درباره تفاوت بنیانهای تفکر هر گروه در اختیار خوانندگان و
علاقهمندان قرار دهد، تا بر غنای این گونه مباحث بیفزاید.
خلاصه ماشینی:
"برای مطالعه بیشتر ببینید:Ibn Khaldun، 1986 Vol 1:Lxxxvi(که از آنها سخن خواهیم گفت)واقع شده که میگویند شباهتی که بین ابنخلدون و نظریه پردازان اجتماعی در عصر جدید دیده میشود، صرفا تشابه سطحی است، هم از این رو به نظر آنها این گونه مقایسهها فاقد ارزش علمی است.
از طرف دیگر او میگوید کهموضوع مقدمه به طور مشخص تاریخی است و موضوع اصلی از مطالعه در تاریخ (عمران)به کمک علم تاریخ، همان گونه که ابنخلدون و معاصران او میفهمیدند، شکل میگیرد و ساختمند میشود، و نه، آن طور که مفسران-به کمک نوعی جامعهشناسی جعلی 1 که عادت دارند درباره آن تخیل کنند-همواره ادعا میکنند(العظمه 1990، ص 11).
نتیجه منطقی چنین رویکردی به مقدمه ابنخلدون این است که العظمه حتی ابنخلدون را به عنوان مؤسس علم جدید عمران منتفی میداند و میگوید:با در نظر گرفتن علم عصرش(همین طور عصر ما)، ابنخلدون علم جدیدی تأسیس نکرد که اشارهای به تغییرات پارادایمی یا گسل معرفتی که به آن وحدت و دقت خاص خودش را میداد، بکند(همان، 1990، ص 146).
در بخشی از کتابش او طرفدار ابنخلدون و مخالف محسن مهدی است که مقدمه ابنخلدون را تا سطح فلسفه سیاسی قدیم کاهش داده بود در پاسخ به محسن مهدی، طباطبایی میگوید:علم عمران ابنخلدون، به هر صورتی که فهمیده شود و نیز هر تفسیری که از فلسفه سیاسی قدیم، اعم از یونانی یا بسط آن در دوره اسلامی که مورد قبول ما باشد، نمیتواند توجیهی برای فروکاستن آن، به این به دست دهد(همان، ص 181)."