چکیده:
در این مقاله بعد از بررسی انتقادی نظریههای مهم ارتباطات در قلمرو تأ¾یر
رسانهها کوشش میشود یک الگوی نظری جامعهشناختی صورتبندی و مطرح شود.در این الگو
دو عنصر مخاطب و سازمان رسانهای در بافت و متن اجتماعی با هم و در تعامل با یکدیگر
در نظر گرفته شده است.کاربرد این الگو در تبیین تأثیر رسانهها بر افکار عمومی در
ایران، به ویژه در تشریح نتیجه انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری که میتوان آن را
نمونه خوبی از شکلگیری افکار عمومی تلقی کرد، نشان میدهد سهم عمدهای از قدرت
تاثیرگذاری بر افکار عمومی خارج از حیطه عملکرد رسانهها و در قلمرو محیط اجتماعی
قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"با اینکه مطالعات مذکور و برخی بررسیها و مطالعات تجربی دیگر(سورین و تانکارد 1992، صص 227-207؛لیتل جان 1996، صص 342-341)نوعی رابطه و همبستگی میان پیامهای رسانه از نظر میزان تکرار و اهمیت و آنچه افکار عمومی موضوعی مهم تلقی میکند نشان دادهاند، اما انتقاداتی نیز مطرح دشه است.
به این ترتیب، در حالی که در نظریههای جامعه انبوده و برجستهسازی و مخاطب به عنوان گیرنده پیام در نظر گرفته میشود و موجود منفعلی است که پیام را دریافت میکند و نسبت به آن واکنشی نشان نمیدهد یا واکنش وی با تأخیر و فاقد اثر است، در دیدگاه استفاده و خشنودی مخاطب در حکم آفریننده و سهیم در معنابخشی و معناسازی 1 به حساب میآید.
بر این اساس در اینجا کوشش میشود با استفاده از نتایج تحقیقات تجربی و اطلاعات آماری موجود نسبت افکار عمومی با رسانهها و محیط اجتماعی در ایران و به ویژه با توجه به نتیجه انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری تشریح شود.
نتیجهبا بررسی انتقادی نظریههای ارتباطات که تأثیر رسانهها را مرکز توجه خود قرار دادهاند میتوان به این نتیجه رسید که وقتی هدف کاربرد تجربی یک الگوی نظری در میان باشد لازم است از دو گرایش افراطی پرهیز کرد.
کاربرد این الگوی نظری در تبیین تأثیر رسانهها بر افکار عمومی نشان میدهد تا جایی که برجستهسازی ساز و کار عمده شکلدهی به افکار عمومی محسوب میشود، قدرت رسانههای ایرانی از این جهت ناچیز است و بر اساس نتیجه انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری و مقایسه آن با حجم مطالب منتشر شده در روزنامهها میتوان گفت متغیرهای کلیدی در تحلیل این نتیجه را باید در محیط اجتماعی و بیرون از دایره رسانهها جستجو کرد."