خلاصه ماشینی:
عرفی شدن در یک تعریف عام،خارج شدن تدریجی دین از متن زندگی است و برای وارسی میزان تحقق یا عدم تحقق آن در یک موقعیت و مصداق مشخص،ناگزیر باید به واکاری در الهیات و سرگذشت تاریخی همان دین پرداخت تا مشخص شود آن دین اساسا مدعی مداخله در چه قلمروی از زندگی فردی و اجتماعی بوده و در عمل به چه میزانی از آن دست یافته یا دست شسته است.
بنابراین نمیتوان بدین دلیل انتظار داشت که تعریف این پدیده در مطالعات ویژهء جامعهشناختی،از جای دیگری مثلا از جامعه و از خود دینداران اخذ شود و نتیجهگیری کرد که رفتن به سراغ دین برای تعریف مصداقی عرفی شدن،به الهیاتی یا کلامی شدن تحقیق خواهد انجامید.
بهراستی اگر آموزهها اثری بر بینش و گرایش و کنش پیروان نداشته باشند،عرفی شدن به معنی افول تدریجی اثر دین بر زیست و سلوک آدمی،چه معنایی خواهد داشت؟و اگر اثر گذار است،لا جرم به عنوان یکی از عوامل بنیادین مؤثر بر وقوع،باید مورد بررسی قرار گیرد؛لذا پژوهشگر خود را وامیدارد تا سراغ الهیات ادیان مورد بررسی نیز برود.
مدعیات مطرح شده در کتاب و مقالهء مورد نقد،بر همین حداقلهای منطقی و عقلی استوار شدهاند و مطرح ساختن عدیلهای الهیاتی و نشان دادن شواهد نقض بر تلقی دینی مستنبط از آن به مثابه قرائات بدیل نیز چندان لطمهای به مدعای اصلی آن وارد نمیسازد و با فرض قبول هم تنها محل و موضوع بحث را عوض میکند و طرفین را لا جرم یک مرحله به عقب میبرد و به نحو گستردهتری درگیر مباحثات الهیاتی میسازد تا با کنکاشهای دقیقتر و بیشتر در متون،نسبت به آنچه دین در باب قلمروی خویش آورده،وقوف و وفاق بیشتری پیدا کنند.