خلاصه ماشینی:
"و در روایت دیگر آمده است که"موسی بن مهران"گوید:شنیدم"عیسی بن جعفر"موقعی که از"زقه"به سوی مکه در حرکت بود به هارون گفت:به خاطر بیاور قسمی که که درباره آل ابیطالب یاد نمودی که اگر کسی بعد از موسی(ع)ادعای امامت کند،گردن او را میزنم،"و هذا علی ابنه یدعی هذا الامر"،و این علی،پسر اوست که ادعای این امر مینماید و در حق او گفته میشود آنچه که در حق پدرش گفته میشد.
و همچنین جریان مرد طالبی نیز درست به نظر نمیرسد زیرا کشتن آل ابو طالب برای هارون و جعفر یک امر عادی بود و اگر هارون و جعفر برامکه رحمی در دل داشتند به حال حضرت موسی بن جعفر(ع)و ساداتی که لای دیوارها قرار دادند و یا در سیاهچالها در زیر شکنجه کشتند، ترحم میکردند و علتهای دیگر نیز همینطور به خصوص آخرین سبب که یحیی بن خالد را با آنهمه جنایاتش یک شخص باخدا و مستجاب الدعوه معرفی میکند،نمیتوانند علت واقعی این امر باشند.
پس میتوان حدس زد که سبب رنجش هارون از برامکه هرچه هست در رابطه با شهادت امام کاظم(ع)میباشد شاید هارون به نقشه خائنانه و توطئه برمکیان پی برد و دانست که این توطئه که باعث شهادت امام کاظم(ع)و رسوائی و بیاعتباری دستگاه خلافت گردید،از ناحیهء برمکیان طراحی شده بود و شکستی که از این لحاظ به هارون رسید،تا آخر نتوانست آن را جبران کند به همین جهت هارون در اواخر نسبت به امام رضا(ع)و سادات علوی سیاست خشونت و کشت و کشتار را دنبال نکرد و به سخن سخنچینان ترتیب اثر نداد ولی غرور و قدرت و ریاست هارون مانع از این بود که علنا سبب رنجیدن خود را از برامکه اظهار نماید و آن (1)-مقدمه،ص 19 به بعد."