خلاصه ماشینی:
"جواب دوم، اگر منظور شما این است که یک رشتة علمی وجود داشته باشد که هیچ امر جزئی دین در آن مورد بحث واقع نشود و فقط به دین، در کلیت آن، بپردازد ــ نه مثل روانشناسی دین که هرچند به کل دین میپردازد، مسائلی مربوط به اجزای دین هم در آن هست ــ ما چنین دیدی نمیتوانیم داشته باشیم، نهتنها راجع به دین بلکه دربارة هیچ یک از پدیدههای جهان چنین دیدی نمیتوانیم داشته باشیم.
چرا نتوان انتظار داشت که دینپژوهی بتواند چنین نگاه کلگرایانهای داشته باشد؟ دو نکته راجع به این فرمایش شما به نظر میآید: نکتة اول اینکه شاید میخواهید بگویید نتیجة مطالعات در شاخههای دینپژوهی را همچون پازل در کنار هم میگذاریم و آنگاه انگار کل ابعاد دین را شناختهایم، یعنی فقط دانشهایی را که در قسمتهای مختلف پیدا کردهایم کنار هم گذاشتهایم و به تعبیر شیمیدانها مخلوط درست کردهایم.
امروزه هیچ نکتهای در فلسفه و الاهیات ما نیست الا اینکه آنها به آن پرداختهاند و به آن توجه کردهاند؛ مثلا ویلیام کریگ (William Craig)، که یکی از فیلسوفان دین معروف در غرب است، چندین کتاب راجع به ادلة جهانشناسی کلام اسلامی نوشته است و این مسئله را بررسی کرده است که آیا ادلة متکلمان اسلامی برای اثبات وجود خدا قابل قبول هستند یا نه؟ و آیا میتوان نقاط ضعف این ادله را از بین برد و با استفاده از آنها وجود خدا را اثبات کرد؟ آنها خیلی کار میکنند؛ راجع به شیخ اشراق، ابنخلدون، صدرای شیرازی، فارابی، ابنمسکویه و حتی راجع به کسی که یقین دارم اگر از ده مشتغل به فلسفه در ایران بپرسید، نه نفر از آنها با آثار او سر و کار ندارند، به نام باباافضل کاشانی."