چکیده:
- در این مقاله نویسنده محترم ضمن بررسی نظر دانشمندانی
چون ابن سینا و علامه طباطبائی در زمینه ارتباط وحی و اعجاز؛با عنایت به آراء شیخ
اشراق، صدر المتألهین و عرفائی چون ابن عربی و مولانا، در خصوص وحدت وجود، تشکیکی
بودن وجود، و حرکت جوهری، نتیجه گرفتهاند که ارتباط میان وحی و اعجاز ارتباطی
کلامی و اعتباری نیست، بلکه یک پیوند فلسفی و حقیقی است.پیوندی بر
اساس«استها»نه«بایدها»
خلاصه ماشینی:
"همه این تفاوتها، مورد قبول و اتفاق همه فلاسفه بود، اما شیخ اشراق، علاوه بر این تفاوتها، تفاوت در اصل جوهر را نیز مطرح کرد، به این معنی که افراد یک حقیقت، مانند عقل یا نفس، میتوانند با همدیگر تفاوت جوهری هم داشته باشند، مثلا از دیدگاه وی، نور یک حقیقت است، اما تفاوت اختلاف افراد آن(از قبیل انوار مجرده طولیه و عرضیه و نفوس)با یکدیگر، در ذات و جوهر آنهاست، نه در عوارض و عوامل خارج از ذات آنها؛یعنی یک حقیقت جوهری، در یک مورد قوی، و در مورد دیگر ضعیف است.
از دیدگاه اینان جهان هستی دارای وحدت و اتصالی ویژه میشود، که در آن، از فعلیت نامتناهی تا بینهایت بالقوه-یعنی از واجب الوجود تا مادة المواد-تمام مراتب و درجات هستی، بنابر سه اصل اثبات شده اصالت وجود 11 ، وحدت وجود 12 ، و تشکیک در حقیقت وجود 13 ، به صورت یک رشته واحد متصل در میآیند که هیچ مرتبه آن از مرتبه دیگر منقطع و جدا نیست.
در واقع، این مسئله با مبانی مشاء-اگر در قوس نزول هم بر اساس گرایش به ضعف تدریجی وجود، در ترتب علی و معلولی، قابل توجیه و تبیین بوده باشد 16 -در قوس صعود هیچگونه اساس و مبنای توجیه کنندهای ندارد، زیرا از دیدگاه مشاء از هیچ یک از انواع، امکان انتقال و تحول به نوع دیگر، وجود ندارد؛ حتی نفس انسان به صورت یک ذات مجرد آفریده شده و تا آخر نیز به همین صورت باقی میماند؛و تنها از نظر کمالات ثانیه و عوارض و اوصاف خود، قابل تغییر و استحاله است."