چکیده:
جوینده آشنا با دنیای قهرمانیها و دلاوریهای دوران پهلوانی شاهنامه، اگر
بخواهد در دوره تاریخی به دنبال قهرمانان و پهلوانان محبوب خویش برآید، البته به
نتیجهای نمیرسد، زیرا او به شاهنامه فقط از همین یک دیدگاه نگریسته است.اما اگر
به شاهنامه به عنوان کتابی بنگرد که تمام فراز و فرودهای سرگذشت اقوام و تمدن
ایرانی را از دوران اساطیری تا دوره تاریخی در بردارد و در آن سیر تکوینی این
سرگذشت را پی گیرد، ساختار و محتوای کتاب را گونهای دیگر خواهد یافت.فرض شده است که حکیم ابو القاسم فردوسی به محتوای اثر ارجمند خویش، با توجه به
سرگذشت تمدن ایرانی، به مثابت شخص انسانی نگریسته است که حیات او از زادن آغاز
میشود و به رشد و بالندگی و کمال نیروهای جسمانی میرسد و با گذار از چنبر تجربه و
آزمون به کمال معنوی و عقلانی نایل میشود. سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی از
ین سیر در حیات ایران حکایت دارد.بنابراین با سپری شدن دوران پهلوانی مرحله تاریخی
فرا میرسد که در آن خداوندان اندیشه و دانش و حکمت به شایستگی و سزاواری جایگاه
پهلوانان پیشین را پر کردهاند و آنچه دیروز با زور بازوی پهلوانان برآورده میشد
اینک با قوت فکر و اندیشه سخته حکیمان برآورده میشود، از این روی بزرگمهر حکیم
دوران تاریخی همان رستم جهان پهلوان دوره پهلوانی است.بنابراین خواننده شاهنامه، باید این سه دوره را از
منظر حکمت بنگرد تا نه تنها آن سه را مستقل از یکدیگر نیابد بلکه مکمل یکدیگر بیابد
و به اهمیت جایگاه دوران تاریخی آن، چنانکه باید پی ببرد.
خلاصه ماشینی:
"خواننده شاهنامه که با سحر بیان استاد فرزانه توس، در گزارش کردار پهلوانان و کارنامه افتخار آمیز آنان، با بخش پهلوانی خو گرفته است و تحت تأثیر آن بسا که خود را در هیئت آن قهرمانان تصور کرده است، اگر بخواهد پهلوانان و قهرمانان محبوب خویش را در دوران تاریخی باز یابد، نه تنها گمشده خود را باز نخواهد شناخت بلکه دوره تاریخی را فاقد ارزشهای شناخته شده دوران پهلوانی خواهد یافت و با همه کسانی که شکوه شاهنامه را دوره پهلوانی آن میدانند و باور دارند که این شکوهمندی با مرگ رستم پایان مییابد، همسو خواهد شد.
آنچه حضور این دانایان را در بارگاه انوشیروان التزام میکرده است ازین بیت فردوسی به روشنی دریافته میشود:همه رخنه پادشاهی به مردبداری به هنگام پیش از نبرد 3بدینگونه، در این دوران، گرههایی که در کار (1)-چنین گفت موبد که بر تخت عاجچو کسری کسی نیز ننهاد تاجبه رزم و به بزم و به پرهیز و دادچنو کس ندارد ز شاهان به یادز دانندگان دانش آموختیدلش را به دانش برافروختیخور و خواب با موبدان داشتیهمی سر به دانش بر افراشتیبرو چون روا شد به چیری سخنتو ز آموختن هیچ سستی مکننباید که گویی که دانا شدمبه هر آرزو بر توانا شدمشاهنامه ج 8 ص 116-115 و نیز تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 23(2)-شاهنامه ج 8 ص 135، فرهنگ ایرانی ص 102(3)-شاهنامه ج 8 ص 133ملک پیش میآمد و پیش ازین، با بذل تن و دلاوری پهلوانان، احتمال گشایش داشت، اینک با تدبیر دانشوران و حکیمان با سرانگشت خرد گشاده میشود."