چکیده:
شر آسیبی جدی و ناعادلانه است که بر موجودات مدرک(انسانها)تحمیل میشود.چرا با
آن که آدمی از دیرباز برای رسیدن به خیر تلاش ورزیده است اما این هدف برایش دست
نیافتنی بوده است؟آیا خیر و شر دارای وجودی مستقل هستند یا هر دو امری واحدند؟چنین
پرسشهایی برخی فلاسفه شرق و غرب را بر آن داشته تا به تبیین شر بپردازند.در این مقاله ما نظریات برخی فلاسفه غرب را در مورد شر براساس دیدگاه فلسفی آنها
که به شر طبیعی، متافیزیکی و اخلاقی تقسیم میشود، تحلیل میکنیم.چنان که میبینیم
در چهار دوره:یونان قدیم، قرون وسطی، دوران جدید و معاصر تحلیلهای متفاوتی از خیر
و شر انجام شده است.سقراط معتقد بود شر انحراف از خیر، و فضیلت خیر است.افلاطون«وجود»را خیر محض
میدانست و ترکیب ماده و صورت را شر.ارسطو معتقد بود خیر آن است که هر چیزی به سوی
آن گرایش دارد و در عالم امکان خیر محض وجود ندارد.در قرون وسطی سنت آگوستین شر را
براساس سنت مسیحی تبیین کرد.در دوران جدید اسپینوزا معتقد بود که شر به ظاهر وجود
دارد ولی وجود آن جز توهم نیست که انسانها آن را به دلیل به انحراف گراییدن
امیالشان باور میکنند.لایب نیتس به وجود شر و لو اندک در عالم خارج اعتراف کرد و
آن را برای دست یافتن به خیر برتر لازم میداند.در دوران معاصر مکی با طرح چند
گزاره منطقی وجود شر را با خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض منطقا ناسازگار
میداند، پلنتینجا در جواب وی اثبات میکند که بین این گزارهها بالضروره ناسازگاری
منطقی صریح وجود ندارد.فیلسوفانی مانند راو و آلستون نتیجه میگیرند که مشکل شر و
ارتباط آن با خدای همه دان همه توان و خیرخواه محض نه مشکلی منطقی بلکه برهانی و
شناخت شناسی است.در نهایت میتوان نتیجه گرفت که این استدلال که میگوید شواهد
تجربی و قوای شناسایی ما دلیل محکمی برای بیهوده بودن برخی شرور است، پس شرور
بیفایده هستند درست نیست؛زیرا ما در موقعیتی نیستیم که توان شناسایی تمام فواید
شرور را داشته باشیم.بویژه که در مبحث عدل الهی بسیاری از موارد شر تبیین شده است.
خلاصه ماشینی:
"4 وی معتقد است نظام آفرینش در نهایت کمال و حسن آفریده شده و شر امری نسبی است که انسانها براساس قوه جهل و تخیل خود مفاهیم خیر و شر را ساختهاند تا به تبیین عالم بپردازند: «پس از اینکه انسان خود را قانع ساخت که همه اشیا به خاطر او به وجود آمدهاند به ناچار در میان اشیا باید شیئی را مهمتر بداند که برای او سودمندترین باشد و نیز آنچه را برایش مطبوعترین است (1)-فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات الهدی، تهران 1376، ص 100، 101.
1 -اگر خیر و شر نسبی باشد دیگر آنچه را خدا میآفریند خیر مطلق نیست، بلکه بهتر است، زیرا نسبت به چیز دیگری شر، است پس وجود مساوق با خیر نیست 2 -گفته میشود شرور لازمه خیرات است یا مقارن ضروری آنها، حال آیا این تقارن دائمی است یا اکثری، چگونه میتوان دائمی یا اکثری بودن یک وصف شر را با خودش اثبات کرد؟چه بسا چیزی را که امروز وصف شر میپنداریم و با او مقارن میبینیم در آینده مقارن نباشد و وصف آن محسوب نگردد.
1 همچنین خدا پرستان سنتی میگویند گر چه پارهای شرور موجود چنان به نظر میرسد که یک موجود قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض برای مجاز شمردن آن دلیل اخلاقا کافی ندارد، اما این استدلال کافی نیست زیرا ممکن است خداوند برای جواز آن شرور، دلایل اخلاقی کافی داشته باشد که ما از آن بیخبریم."