چکیده:
اختلال وسواسی-اجباری در متون مختلف روانشناسی با عناوینی مانند«حالت وسواسی»،
«نوروز وسواسی»و«بیماری وسواسی»مورد اشاره قرار گرفته است.طبق دیدگاه نوا و تیلمنز،
«وسواسها»یا«افکار مزاحم مکرر»، افکار، تصورات یا اعمالی هستند که اضطراب ایجاد
میکنند، و اعمالی که فرد به منظور تخفیف این اضطراب انجام میدهد، «اعمال
وسواسی»نامیده میشود و ممکن است به صورت اعمال آشکار یا «رویدادهای خنثیکننده
شناختی ناپیدا»بروز نماید.با توجه به اینکه اختلال وسواسی-اجباری در دوران کودکی و
نوجوانی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است، مقاله حاضر ضمن ارایه تعریف این اختلال و
معرفی نشانههای آن، به مقایسه اختلال وسواسی-اجباری در دو گروه کودکان و نوجوانان
با بزرگسالان میپردازد. یکی از مهمترین جنبههای مورد بررسی در این مقاله،
سببشناسی اختلال وسواسی-اجباری میباشد.همچنین، در این نوشتار رویکردهای متداول
برای درمان این اختلال به ویژه روشهای رفتاری، با تاکید بر روش مواجهه و جلوگیری از
پاسخ، با توجه به تواناییها و خصوصیات کودکان، به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"اگرچه ممکن است بسیاری از کودکان نخواهند یا نتوانند افکار مربوطه را به زبان بیاورند، اما مشاهده و بررسی دقیق رفتارهای آنان نشان میدهد که بسیاری از کودکان فقط تشریفات(همراه با ناراحتیهای مبهم در صورت عدم انجام این آداب)بدون افکار مربوط را گزارش میدهند(راپاپورت و همکاران، 1994).
برای مثال، اگرچه روان درمانیهای بینشگرا معمولا برای بیماران مبتلا به ocd مفید نیستند و در حال حاضر درمان اولیه اختلال محسوب نمیشوند، اما نقش جانبی مهمی در کاهش اضطراب بیمار، مشخص کردن نقشی که نشانهها در زندگی وی بازی میکنند و ارتقاء مهارتهای مقابلهایی او دارند(سودو و همکاران، 1992).
اما این فنون بایستی برای هماهنگی با نیازهای و محدودیتهای کودکان اصلاح گردند(راپاپورت و همکاران، 1994، پار و گریست، 1992)همانطور که قبلا نیز ذکر شد، کودکان ممکن است اضطراب وسواسی نداشته و فقط تشریفات را انجام دهند یا تشریفات را بدون بینش نسبت به علیت وسواسی آنها رها سازند و یا علیرغم تمایل به کاهش آنها قادر به آغاز هدایت درمان خود نباشند.
اگرچه ارزیابی رفتار باید صریح و ساده باشد اما دقیق بودن آن هم اهمیت دارد زیرا همانطور که قبلا نیز ذکر شد بسیاری از بیماران وسواسی اجباری تشریفات ماهرانهای برای خنثی کردن مواجهه پیدا میکنند که ممکن است کشف آنها سخت باشد.
اگرچه این آمار مربوط به بزرگسالان است و در مورد کودکان آمار اختصاصی در دسترس نیست اما راپاپورت و همکاران(1994)مینویسند:تجربیات بالینی، نشان میدهد که حداقل نیمی از ارجاعهای ما به درمانگران رفتاری درمان را آغاز نمیکنند زیرا یا نشانهها قابل کنترل رفتاری نیستند یا کودک قادر به اطاعت نیست(ص 450)."