چکیده:
بحث کنونی بر این نظر استوار است که ضمن طرح مبانی جهانبینی مدرن،مؤلفههای اساسی رویکرد نقادانهء پسامدرن را به بررسی گذارد.در گفتار نخست،دربارهء خردگرایی و انسانباوری مدرن؛دو اصل محوری مدرنیته بحث میشود و تاثیر آنها را در تشکیل جهان،جامعه و انسان مدرن میسنجد.در خلال بیان این دو اصل و در ذیل آنها به برخی دیگر از اصول مدرنیته بنابر ضرورت،تناسب و پیوستگی با این اصول اشاره میشود.
در گفتار دوم،رویکرد پسامدرن در مواجهه با مدرنیته به بحث گذاشته شده است.رویکرد نقادانهء اخیر در نقد فراگیر و ساختارشکنانه از کلیت عقلانیت مدرن،از سنت اندیشهء خردگرایی انتقادی میگسلد و با لحنی آخرزمانی دربارهء مدرنیته،هرگونه امکان عرضهء بدیلی در قالب پروژهء مدرنیته را منتفی میشمارد.پسامدرنیسم با گریز از این سنت و نفی فراگیر عقل مدرن هرگونه امکان آزادی از مهار عقلانیت ابزاری و نفی استیلای آن بر جامعهء کنونی را دور از دسترس میپندارد و ازاینرو، از یکسو به محافظهکاری و از سوی دیگر به هیچانگاری(نیهیلیسم)میگراید.
خلاصه ماشینی:
"سه انقلاب فرایند شکلگیری مدرنیته در غرب که طی سدههای دوران جدید تا آغاز قرن نوزدهم با تحولات مادی و غیر مادی همچون جنبشهای نوزایی (Renaissance) و اصلاح دین (Reformation) ،رشد شهرنشینی،گسترش مناسبات سوداگرانه،توسعهء علوم تجربی و نهایتا پیدایش جهاننگری خرد بنیاد انسانباور مدرن ادامه یافته بود،در متن جنبش روشنگری سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی به نقطهء اوج خود رسید.
جلوههای گوناگون جنبش روشنگری در قالب سه انقلاب بزرگ سیاسی فرانسه،صنعتی انگلستان و فلسفی آلمان در جهت تحکیم قدرت بورژوازی و طبقهء متوسط جدید بروز کردند و پیامدهای گسترده و ژرف خود را در همهء عرصههای مادی و غیرمادی جهان مدرن بر جای نهادند.
اما مسأله از این هم مهمتر است:آیا مدرنیته به عنوان یک موجودیت اجتماعی-فرهنگی از جمله کل بنای عظیم جهانبینیهای جنبش روشنگری در حال از هم پاشیدناند؟و آیا نوعی جامعهء نوین در حال پیدایش است؛جامعهیی که به جای تولید و تولیدکنندگان چه بسا حول مصرف و مصرفکنندگان سازمان مییابد؟آیا پسامدرنیسم یک ایده،یک تجربهء فرهنگی،یک وضع اجتماعی،یا شاید ترکیبی از هر سه است؟بیشک پسامدرنیسم به عنوان یک ایده یا شکلی از تفکر در ذهن روشنفکران وجود دارد.
رویکرد پسامدرن به عنوان نگرشی دیگر و متفاوت در نقادی مدرنیته در مقایسه با نظریهء انتقادی-اجتماعی علی رغم آنکه در دامان مدرنیته و فضای جهان مدرن پرورش یافته و به یک معنی برآمده از آگاهی و خوداندیشی نقادانهء مدرنیته است اما بطور بنیادی و دراماتیک از مبانی مدرنیته و سنت خردباوری روشنگری گسسته است(احمدی،پیشین،صص 122-132؛همچنین ر."