چکیده:
ظهور بحران در منطقهء اوراسیا برای بسیاری از ناظران سیاسی رویدادی غیر منتظره نبود.با این حال بروز این بحران علاوه بر آن که در ادبیات سیاسی و رسانهای به آغاز جنگ سردی دوباره تعبیر گردید؛پرسشهای متفاوت و زمینههای جدیدی را برای تحلیل در عرصهء روابط بین الملل بر جای نهاد.یکی از زمینههای پیش رو،تفاوتهای ماهوی بازیگران عرصهء این بحران،محتوای منازعه و اهداف این بازیگران در مدیریت این بحران بود.مقالهء پیش رو اعتقاد دارد که برخلاف مرزیندیهای لرزان،گسستپذیر،قابل معامله و تاریخی ایدئلوژیها،که در مقاطع تاریخی خاص امکان بوز تنشهای سیاسی و نظامی را موجب میگردند،بروز تعارضهای ساختاری و مستمر را میتوان فارغ از هر گونه دغدغهء ایدئولوژیک و در پی نزاع بر سر منافع محسوس دولتهای ملی، همواره انتظار داشت.فراتر از آن؛میتوان مدعی شد که اساسا در بسیاری از مقاطع تاریخی، بحرانهای ناشی از شکافهای ایدئولوژیک در واقع روایتگر تعارض دولتها در منافع محسوسی است که خود را در چهرهء ایدئولوژیها فرافکنی کردهاند.فروپاشی اتحاد شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، زمینهء بروز تعارضهای ایدئولوژیک غرب-شرق را از میان برداشت،اما منابع عقلانی این تعارضها که بر اساس منافع ملی محسوس موجودند،همچنان میتوانند منشا چالش باشند.فرض ما بر آن است که ظهور بحران در گرجستان نشانه جابجایی در پارادایم منازعه،از منازعهای ایدئولوژیک به منازعهای عقلانی،بر اساس مدل هزینه-فایده است.ازاینرو،بحران گرجستان گونهای بازتولید عقلانی جنگ سرد بدون ایدئولوژی است.
خلاصه ماشینی:
"نخست،الگوی ایدئولوژیک یک غیر منفعتطلبانه منازعه که دولتهای خاصی را در قرن بیستم درگیر تعارض،مخاصمه و جنگ با سایر دول داشته است و به نظر میرسد که با پایان عصر رقابت ایدئولوژیک دو بلوک شرق و غرب و جنگ سرد در مقطعی و پیش از آن با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در مقطع دیگر تاریخی،کمتر میتواند به منزله رویکردی قابل قبول برای درک سرشت منازعه در جهان کنونی مورد پذیرش قرار گیرد و مدل یا الگوی دیگر،الگوی عقلانی منازعه است که محتوای منازعه را بر اساس منافع ملموس مادی از قبیل،منابع طبیعی، انرژی،موقعیت ژئو-استراتژیک و موارد مشابه توضیح میدهد.
در اینجا پرسشی وجود دارد که شیوه پاسخ بدان،محتوا و مدعای نوشتار ما را در سطور بعدی تحت تاثیر قرار خواهد داد و آن این است که آیا مواجهه آمریکا و شوروی در جریان جنگ سرد اساسا میتواند با لحاظ متغیر«ایدئولوژی»تبیین گردد؟به عبارتی دیگر اگر انقلاب اکتبر در شوروی منجر به ظهور نظامی سوسیالیستی نمیشد و آن نظام ضدیت با سرمایهداری را سر لوحه خود قرار نمیداد،آیا وقوع مخاصمهای دیرپای میان این دو جبهه،اساس رخ نمیداد یا این که زمینههای قانعکننده دیگری وجود داشته که بتواند وقوع مخاصمه میان ایالات متحده و غرب با شوروی سابق را توضیح دهد؟اگر پاسخ ما به این پرسش آن باشد که ایدئولوژی تنها یکی از متغیرهای توضیح دهنده جنگ سرد است و این مخاصمه،بنابر دلایلی دیگر که همچنان نیز موجودند،رخ داده باشد،میتوان به باز تولید اشکال دیگر جنگ سرد در شرایط دیگر تاریخی نیز باور داشت."