خلاصه ماشینی:
"پرسش از ناب گرایی این است که اولا آیا تاملات معرفت شناختی، چنین عقلانیت خالص و یکسره مصون از عقیده و ایدئولوژی و تفسیر و ابهام را سراغ دارد؟آیا امور جهان بسیار پیچیدهتر از آن نیست که بتوان از آنها، ابهام زدایی کرد و آیا نه تنها فلسفه بلکه حتا علم مدرن نیز آغشته به تعبیر و تفسیر نیست؟ثانیا آیا چنین مطلق اندیشی هر چند در ظاهر مدرن،خود به نوعی حامل رویکردی ضد مدرن و ناروشنفکرانه نیست؟اگر روشنفکران همانها هستند که از چنین عصمت خارق العاده عقلانی و مدرنی برخوردارند و به برکت وجود آنها،دیگر نه ایدئولوژی در کار است و نه ابهام!،پس باید انتظار داشت اینان به مراجعی متعالی و مقدس(و البته از نوع مدرن)تبدیل بشوند و تعصبها و جزمیتهای نوینی به نام آنها به وجود بیاید.
بر مبنای بحثهای کسانی مانند اشمیت و لویت مفاهیم دینی در اثنای عرفی شدن،در همان حال که تطور مییافتند،تداوم نیز پیدا میکردند و به نوبهء خود به توسعهء مفاهیم مدرن و نهادینه شدن و استقرار آنها،مدد میرسانیدند:برای مثال مفهوم تقدیر الهی،در زمینه سازی فهم قانونمندی نقش داشت و مفهوم نسبت انسان با خدا،مسیحیان را آمادهء درونی ساختن امانیته کرد و برابری افراد در پیشگاه خدا،به بسط مفهوم برابری قانونی و حقوقی،کمک کرد( 1002,ttimhcS-6991,htiwoL )البته محققانی مانند بلومنبرگ،کوشیدهاند نشان دهند که مدرنیته قابل تقلیل به سنت و یا ادامهء آن نیست و بدون گسستهای معرفت شناختی و جز آن،نمیتوان پدیدههایی مانند روشنگری و روشنفکری را توضیح داد."