چکیده:
ارگانسکی در کتاب سیاست جهان‘ این مسئله بنیادی را مطرح می کند که عصر صنعتی ‘ عصر تحول و دگرگونی ناشی از رشد و توسعه نابرابر کشورها است. ساختارهای سلسله مراتبی ناشی از آن ‘ پیوسته مسئله انتقال ا زیک سیستم به یک سیستم دیگر را مطرح می کند وهمراه با این انتقال‘ مسئله ثبات و بی ثباتی و جنگ در روابط بین کشورها مطرح می شود. بی ثباتی مذکور که ناشی از تحول در قدرت نسبی بازیگران اصلی سیستم است‘ مسئله ساختار سیستمهای بین الملل را مطرح می کند و همراه آن این پرسشها قابل بررسی هستند که ویژگیهای ساختارهای بین المللی به چه نحوی قابل توصیف هستند؟ چرا انتقال از یک ساختار به ساختار دیگر‘ پیوسته همراه با جنگهای عظیم بین قدرتهای بزرگ بود‘ و آیا این گونه جنگها اجتناب ناپذیر هستند یا خیر؟ از نظر ساختارگرایان ‘ ساختارهای بین الملل سلسله مراتبی هستند . چرا که مقوله بندی بازیگران بر حسب قدرت نسبی آنها انجام می گیرد. هر بازیگر بر حسب قدرت نسبی خود‘ دارای جایگاه خاصی در سیستم است وهمین طور نقش متناسبی برای خود قایل بوده‘ دیگران نیز برای اوقایل هستند. در چنین شرایطی رضایت قدرتهای درجه دوم وهمین طور تفوق یک قدرت بر کل سیستم («نظریه موازنه قدرت‘ عامل صلح و ثبات» بدین وسیله نفی میشود.) دو شرط لازم برای ثبات سیستم است . اما با توجه به اینکهع کارکرد ساختارها (اقتصادی ‘ تجاری‘ مالی ونظامی) جهت تأمین منافع قدرت فائقه تنظیم شده است. گذار از یک ساختار به ساختار دیگر ‘ یعنی چالش قدرت فایقه توسط قدرتهای بزرگ نوپا‘ به طور اجتناب ناپذیری هماره با ناآرامیها یا بی ثباتی و جنگلهای عظیم جهانی خواهد بود. از نظر نویسندگانی مانند ارگانسکی‘ پل کندی و دران جنگلهایی که منجر به صلح وستفالی 1648 ‘ قرار داد اوترخت 1712‘ کنگره وین 1815 و قرار داد ورسای 1919 شده‘ از این قبیل بوده است. دران از جمله نویسندگانی است که در جستجوی توصیف و توضیح مکانیزم ‘ علل و چگونگی انتقال از یک ساختار به ساختار جدیداست. برای او ‘مانند واقع گرایان ساختارگرا ‘ قدرت نقش محوری را ایفا می کند و ساختار سیستم بین الملل ‘تنها واحدی است که سزاوار مطالعه می باشد. هدف وی عبارت از تشخیص و توضیح عوامل ایجادکننده بی ثباتی با استفاده از نظریه هاو روشهای رفتارگرایان است. تصمیم گیری در شرایط بحرانی وهمچنین ابعاد روانی و شخصیتی تصمیم گیرندگان ‘ از جمله عواملی هستند که مورد بررسی نظری قرار می گیرند. بیان صریح پرسش اصلی ‘ انتخاب سطح تحلیل و تعریف دقیق مفاهیم‘ روشهای مورد تأکید رفتارگرایان هستند. نقطه آغاز هر تحقیق‘ پرسش یا پرسشهایی مناسب است. چرا موازنه قدرت نتوانسته است صلح و ثبات را تأمین کند؟ چرا بعضی از مراحل تاریخ‘ برای کشورها تا این اندازه بغرنج بوده است؟ با استفاده از دو پرسش مذکور‘ نویسنده پرسش اصلی پژوهش را بدین گونه طرح می کند: چه عواملی موجب دگرگونی در سیستمها می شوند و چرا این دگرگونیها‘ پیوسته در تاریخ همراه با جنگلهای عظیم بوده اند؟ پاسخ دران‘توسط «نظریه سیکل (گردش) قدرت» داده می شود که از دو بخش تشکیل شده است: بخش نخست: دینامیک صعود و افول قدرتها و بخش دوم ‘نتایج بخش اول برای جنگهای اصلی. به نظر نویسنده‘ بحرانهای ساختاری فقط از طریق بررسی رفتار تهدید آمیز بازیگر چالش کننده برا ی موقعیت قدرت برتر (قدرت معظم) ‘ قابل بررسی هستند. مفاهیم اصلی که محورهای نظریه مذکور را تشکیل می دهند و بدون بررسی اجمالی آنها نظریه نامبرده قابل بررسی نیست. عبارتنداز : قدرت ‘ ساختار ‘ ثبات و نقطه عطف.
نویسنده : دکتر اخوان زنجانی ـ
خلاصه ماشینی:
"بیثباتی مذکور که ناشی از تحول در قدرت نسبی بازیگران اصلی سیستم است، مسئله ساختار سیستمهای بینالملل را مطرح میکند و همراه با آن این پرسشها قابل بررسی هستند که ویژگیهای ساختارهای بینالمللی به چه نحوی قابل توصیف هستند؟چون انتقال از یک ساختار به ساختار دیگر، پیوسته همراه با (*)-Charles F.
در چنین شرایطی رضایت قدرتهای ندرجه دوم و همین طور تفوق یک قدرت بر کل سیستم(«نظریه موازنه قدرت، عامل صلح و ثبات»بدین وسیله نفی میشود)، دو شرط لازم برای ثبات سیستم است اما با توجه به اینکه کارکرد ساختارهای(اقتصادی، تجاری، مالی و نظامی)جهت تأمین منافع قدرت فائقه تنظیم شده است، گذار از یک ساختار بهساختار دیگر، یعنی چالش قدرت فایقه توسط قدرتهای بزرگ نوپا، به طور اجتناب ناپذیری همراه با ناآرامیها با بیثباتی و جنگها عظیم جهانی خواهد بود.
در این مرحله حساس شک و تردید نسبت آینده خود، دیگر جایگاه و نقش بازیگر در درون سیستم مشخص نیست و همچنین به لحاظ بیاعتبار بودن قواعد رفتاری گذشته، و عدم شکل گیری قواعد و قوانین رفتاری جدید، بازیگران چراغ راهنمای لازم برای تنظیم سیاست خارجی را از دست دادهاند.
3-تعادل مطلوب که شرط لازم و کافی برای ثبات است، عبارت است از:1-فاصله ناچیز و قابل قبول بین قدرت و نقش بازیگران(تناسب و هماهنگی بین قدرت و نقش)، 2-نرخ رشد قدرت نسبی یک بازیگر در یک مقطع خاص، برابر است با منافع حاصل شده در همان مقطع زمانی، (5) چرا که فقط در این شرایط است که بازگران اصلی سیستم، هردو خود را با تحول در قدرت نسبی بازیگران در سطح بینالمللی هماهنگ کردهاند."