چکیده:
به گمان نویسنده مدعیان نادرستی روش کمی و جایگزینی روش کیفی بر سه فرض اساسی تکیه کردهاند.فرض اول اینکه روشهای کمی و کیفی در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند.فرض دوم این است که روشهای کیفی در پژوهش جایگاه برتری از روشهای کمی دارند.و فرض سوم اینکه برای حل مسایل پیچیده علوم انسانی فقط باید از روشهای کیفی استفاده کرد.در این مقاله ضمن بررسی و نقد سه فرض یادشده،معرفی دو روش تأییدی و اکتشافی در تحقیق کمی،توصیه شده است که از روشهای تأییدی در پژوهش کمی استفاده شود.در پایان نویسنده بهرهگیری از روش ترکیبی(درهمتنیده)را پیشنهاد کرده و مبانی فلسفی آن را مورد بحث قرار داده است.
خلاصه ماشینی:
"اما با این امر نیز موافق نیست که حاکمیت روشهای آماری به این نتیجه انجامیده است،(فرض دوم)بلکه این عقبماندگی ناشی از پارادایم و الگوی خاص تحلیل دادههای کمی و نگاه ویژهای است که در کشور ما وجود دارد(به پیروی از برنز4(1997)و فارل5(1999)،از این پس آن را روشهای اکتشافی میخوانیم)و همچنین غفلت از رویکردهای دیگر در تحلیل دادههای کمی (1)- mixed (2)- integrative (3)-دو رویکرد معروف فرضیهآزمایی که اندازه اثر از دل اولی و خطاهای نوع اول و دوم و توان آماری از دل دومی بیرون آمده است.
آزمونهای متعدد دیگر نیز هوش عمومی یا تواناییهای خاص آزمودنیها را مورد سنجش قرار میدادند،باتوجهبه اینکه پژوهشگر با فن رگرسیون سلسلهمراتبی و رویکرد تأییدی آشنا نبود،از رگرسیون قدم به قدم(یک رویکرد اکتشافی)استفاده کرد،بدینترتیب،یک آزمون مربوط به یک طبقه مثلا آزمون دقت(روانی حرکتی)در جای اول و آزمون اجزا(یک آزمون تجسمی فضایی)در جای دوم،به عنوان بالاترین تبیینکنندههای عملکرد کارکنان ظاهر میگردیدند.
در گام دوم،بیشتر به این پرداخته شد که روشهای کمی در پژوهشهای داخلی کشور به واقع ضعیف است،زیرا حتی در بهترین حالت که آزمونهای آماری به درستی مورد استفاده قرار گرفته باشند،از رویکرد نامناسبی(اکتشافی)بهره میجویند.
نشان داده شد که تعامل مناسب انسان و ماشین در رویکرد تأییدی بیشتر فراهم است و بالاخره در آخرین گام باتوجهبه گامهای اول،راهی برای درآمیختن روشهای کمی و کیفی پس از پاسخ به این سؤال فراهم ساختهایم که آیا اصولا میتوان آنها را ترکیب کرد."