چکیده:
<P>موج گسترده ملیگرایی افراطی ناشی از تحول نظام بینالمللی در پایان جنگ سرد، اروپایی شرقی و به ویژه یوگسلاوی را به کام جنگی خونین کشاند.بحران بالکان زمینه مداخله اکثر بازیگران و سازمانها منطقهای و به ویژه سازمان ملل متحد را فراهم آورد؛مسکو از این جنگ برای احیای نقش خود بهره جست؛واشنگتن به منظور گسترش نفوذ خود در اروپا و محک زدن توانایی اتحادیه اروپا در بحرانهای منطقهای، در نهایت، سررشته امور را به دست گرفت و قرارداد«صلح دیتون»را به امضا رسانید.مسئله تجزیه یوگسالاوی و در پی آن فاجعه بوسنی هرزگوین از ابعاد مختلف قابل تعمق و بررسی است.زمینه بحث ما در این مقاله چگونگی برخورد شورای امنیت سازمان ملل متحد با بحران بوسنی هرزگوین، راهکارهای ارائه شده و نوآوریهای این ارگان در زمینه توسعه اختیارات نیروهای حافظ صلح در بالکان، ایجاد مناطق امن و منطقه ممنوعه پروازی، همکاری نزدیک شورا و«ناتو»برای اجرای عملیات پاسداری از صلح و به طور کلی بررسی شیوهها، راهکارها و میزان توانایی و قدرت این رکن بینالمللی و عوامل تقویت کننده یا باز دارنده درمدیریت این بحران حاد و پیچیده بینالمللی است.</P>
خلاصه ماشینی:
"محور بحث ما در این مقاله بررسی چگونگی برخورد شورای امنیت سازمان ملل متحد با بحران بوسنی هرزگوین، نوآوریهای این شورا در زمینه توسعه اختیارات نیروهای حافظ صلح در بالکان، ایجاد مناطق امن، همکاری نزدیک شورا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)در اجرای عملیات پاسداری از صلح و به طور کلی بررسی شیوهها، روشها و تاکتیکهای مورد استفاده این رکن بینالمللی در مدیریت بحرانی حاد و پیچیدگی است؛ رکنی که بر مبنای تفسیری موسع از صلاحیتهای خود عمل کرده است.
شورای امنیت از ابتدای بحران و به رغم اینکه وضعیت موجود در یوگسلاوی را «تهدید صلح»نامید(احراز وضعیتی که طبق ماده 39 منشور، شورا را مجاز میدارد برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللی به اقدامات ضروری طبق مواد 41 و 42 منشور مبادرت ورزد)، با تمسک به بهانههای مختلف از جمله عدم توافق اعضای دائم در مورد شیوههای اجرایی عملیات نظامی و انجام اقدامات بی اثر و بعضا همسو با منافع صربها- هم چون اعمال تحریم تسلیحاتی طرفین درگیر به بهانه کاهش خونریزیها و ایجاد به اصطلاح منافق امن و هم چنین صدور قطعنامههای بیخاصیت و فاقد ضمانتهای اجرایی قوی-به انحای مختلف از اجرای وظایف خود طفره رفت."