چکیده:
این مقاله تلاشی است برای نشان دادن نقش تجدد و مؤلفههای اصلی آن در شکل
دادن به جنبشهای اجتماعی در غرب.پس از بحثی مفهومی درباره تجدد و رابطه میان
مؤلفههای آن، به این نکته اشاره شده که تجدد در تمامیت خود زمینه ایجاد هویت جمعی
معطوف به کنش اجتماعی-یعنی شرایط اصلی برای شکلگیری جنبشهای اجتماعی-را فراهم
ساخت.اگر در یک سادهسازی مفهومی، تجدد را شامل سه صورتبندی فرهنگی(گفتمان تجدد)،
اقتصادی-اجتماعی(نظام سرمایهداری)و سیاسی(دولت مدرن ملی و نظام سیاسی لیبرال-
دموکراتیک)بدانیم، میتوانیم بگوییم که این سه هم منفردا به واسطه تناقضات و/یا
پویاییهای درونی و نیز در مجموع با پویاییهای ناشی از تعامل متقابل میان
مؤلفهها، زمینه نوعی وضعیت تعارضآمیز ذهنی و نیز ذهنی-عینی را فراهم ساختند که به
شکلگیری هویتهای جمعی فعال کمک و آن را معنادار میکرد.همین پویاییها در سطحی
دیگر با فراهم آوردن امکانات زیر ساختی و فرصتهای ساختاری امکان تحقق عملی
جنبشهای اجتماعی را بوجود آوردند.
خلاصه ماشینی:
"به یک اعتبار، اگر بپذیریم که هویت معطوف به کنش در شرایطی فراهم میشود که گروهی از اشخاص دارای وضعیت مشابه به نوعی احساس محرومیت میرسند که از تضاد میان آنچه فکر میکنند به عنوان یک گروه استحقاق آن را دارند (موقعیت ذهنی)و آن چه به عنوان یک گروه از آن برخوردارند(موقعیت عینی)آگاه میشوند و تغییر در وضعیت خود را از طریق کنش جمعی ممکن و مطلوب میشمارند، میتوان گفت این صورتهای مختلف گفتمان اقتصادی و سیاسی تجدد هستند که با قرار دادن گروهی از اشخاص در موقعیتهای عینی و ذهنی متعارض، هویت معطوف به کنش را در آنها پدید میآورند و در عین حال، جنبش اجتماعی را معنادار میسازند.
به این ترتیب، میتوان گفت که گفتمان تجدد از عوامل مهم زمینهساز جنبشهای اجتماعی مدرن است زیرا زمینه فکری توجیهکننده تلاش جمعی برای ایجاد تغییر و رهایی از قید و بندهای سنتی و نیز قید و بندهایی را که صورتبندیهای اقتصادی و سیاسی تجدد به دنبال آوردهاند فراهم میسازد.
(92) پس در کل میتوان گفت که نظام سرمایهداری و روابط تولید در آن مستلزم آن بود که بخشهای وسیعی از جامعه به عنوان نیروی کار آزاد وارد بازار کار شوند و در نتیجه این قشرها وارد حوزه حیات عمومی شدند؛اما در عین حال، با توجه به نیازهای سرمایهداری برای پایین نگاه داشتن دستمزدها، این نظام آنها را در شرایط زیستی و معیشتی شدیدی قرار میداد؛قشرهای مرفهتر و متشکلتر طبقه کارگر نیز از این رقبای جدید در هراس بودند و در نتیجه به حاشیه بردن آنها را به صلاح خویش و در راستای حفظ منافع و مصالح خود میدیدند؛این وضعیت زمینه را برای هویتهای فرعی در درون طبقه مزد بگیر فراهم میکرد."