خلاصه ماشینی:
"انتقاد از سووشون را با یک نظر سطحی کهخواندهام،گویا با همین الگو نگاهش کردهای،کلیدر دولتآبادی را هم با همین الگو دیدهای،درحالیکه او مردی است واقعگرا،برونگرا،منطقی،شاعرانه،و متمرکز،ولی با این الگویخودت چون دیدی،گفتی نقالی،خوبیهاشوندیدی،مثلا شاعرانه بودنش را مطلقا ندیدی.
ببینید!اینتضاد،تناقضی که در خود شما هست در آل احمد هم بوده و بهطور کلیدر همۀ ما هم هست(چون حالا داریم میرسیم به اینکه این تناقضه).
اما اسماعیل فصیح که وضعیت آخر را به آن خوبی ترجمه کردهچرا باید در درد سیاوش این همه ملال و افسردگی و نژندی و نومیدیرا منعکس بکنه.
اما بحث هماهنگیدرونی آدمها همچنان مطرح است که باید راجع بهش صحبت کرد.
یعنی این پایان بندی که شما میدین در حقیقتمتکی است بر اعتقاد به پیروزی خیر؟ نگاه تنها نه،امید به پیروزی خیر.
مسئله اینه که آیا شما فکرمیکنید وقتی نویسنده به قدرت میرسه،پالودهمیشه،راحتتر مینویسه و نثرش سادهتر میشه؟مسائلی که میخواد بگه بلورتر و شفافتر میشه جذبۀ حافظ برای من این است که علوطبع خیامی داره،اپیکوریه در حقیقتو در عین حال تمام ادبیات فارسیپیش از خودش تو مشتشه.
مهم در آل احمد این است که استنباطمستقیم خود را از جهان پیرامونش صادقانه و باشتاب منعکس میکرد و نثری که بهکار برده بهعلت همین شتابزدگیه،انگار خودش میدانستهکه وقت زیادی نداره.
قشنگه ولی نثر چه طوری است؟این زبان نثردرست که درخور حرفشه،در خود فضاشه،ولی زبان راحت نیست یعنی نمیتونه به یکتیراژ وسیع....
جذبۀ حافظ برای مناین است که علو طبع خیامی داره،اپیکوریه درحقیقت و در عین حال تمام ادبیات فارسی پیشاز خودش تو مشتشه."