خلاصه ماشینی:
"عامل انتقال علوم یونان به جووامع اسلامی چه بوده است؟ سؤال دیگر این که: آیا این انتقال فرهنگ، یک راه طبیعی داشته یعنی به اصطلاح جامعهشناسان عامل «مجاورت فرهنگی» یا این که در این نقل و انتقال قصد و غرضی و چهبسا هدف سیاسی مطرح بوده است؟ اگر دومی است، چگونه مسلمانان با همه نحلهها و اختلاف فرقهها، سنی(معتزله) و شیعی (امامیه و اسماعیلیه) آن را پذیرفتهاند؟ و اگر نقدی داشتهاند، و نقدی عالمانه بوده و نه از موضع عناد و جاهلانه؟ مثلا اگر ابوحامد غزالی، فلسفه را نقد کرد، خود نیز فلسفهای ایجاد نمود یعنی او، فلسفه را با فلسفه نقد کرده است.
سؤال این است که آیا این مشرب فکری، در همان دوره «انتقال علوم یونانی»، به وجود آمده و جهان اسلام و نحله تشیع در برابر این نقل و انتقال فرهنگی، موضع منفی داشتهاند؟ یا این که این روش و مشرب اندیشه در سدههای پسین تمدن اسلامی و در دوره صفویه، به ظهور رسیده است؟ آیا موضع دانشمندان شیعی و متکلمان مذهب که معاصر ائمه اطهار علیهمالسلام بودهاند، در اخذ و اقتباس علوم یونانی، یک موضع منفی و رد بوده است یا آنها نیز بمانند عقلیگرایان فرهنگ اسلامی(معتزله) از این انتقال علوم، استفاده کرده بهره برده، و خود را در برابر هجوم فرهنگی الحاد و ثنویت مجهز ساختهاند؟ ______________________________ 1) آیةالله میرزا مهدی اصفهانی: مقدمه «ابواب الهدی» ص2، انتشارات مشهد، 1361.
نظریه دوم به نظر میرسد که انتقال علوم زمان (علوم الأوائل) به تمدن اسلامی، آنچنان رنگ سیاسی نداشته است و احیانا دانشمندان شیعی، خود نیز از مترجمان و ناقلان فرهنگ ملل مجاور بوده و به نوعی سهمی وافر در این نهضت ترجمه، ایفاء کردهاند."