خلاصه ماشینی:
"اصلا شهید مدنی طبیعتی داشتند که هرکس با ایشان رابطه انسان بسیار معتقدی بود و اصلا نمیشود آقای سید عارف را یک مرد سیاسی معرفی کرد.
من میخواستم هم شهید سید عارف را با طلبه خوبی در قم آشنا کنم و هم خواسته دوستم را انجام بدهم،لذا چند دوره از کتابهای امام را خریدم و جلدش را عوض کردم و جلد کتابهای دیگر را روی آن کشیدم و گفتم این را به آقای موسوی میدهید.
ایشان رفتند قم و بار اول آقای موسوی را ندیدند و رفتند مشهد و وقتی برگشتند،آقای موسوی را دیدند و کتابها را هم به ایشان تحویل دادند و این رفاقت هم ادامه پیدا کرد و تا زمانی که شهید عارف به شهادت نرسیده بود،موقعی که آقای موسوی در دفتر امام هم بودند،ارتباط آنها پابرجا بود.
آقای مدنی یکی از کارهائی که در نجف میکردند و باعث ازدیاد توجه طلاب به امام میشد این بود که برای طلاب از تحریر الوسیله و نهج البلاغه امتحان میگرفتند و جایزه میدادند.
بههرحال زمینه توجه آقای عارف الحسینی به امام از این نقطه شروع شد که شهید مدنی ایشان را به امام ارجاع دادند و طبیعی بود که وقتی ایشان با نمایندگی از طرف امام به قبل از اینکه سیاستمدار باشد،روحانی بود...
در عینحال که نزدیک به 100 هزار پاکستانی و اکثریت طبقه کارگر و راننده و مستضعف هستند،عدهای هم بودند که از قدیم به امارات رفته و شناسنامه و جواز اماراتی گرفته و از تجار ایشان در نجف به درسهائی میرفت که اساتیدش پاکستانی یا اردو و عربها بودند،اما دائما در مدرسه یا در کتابخانه بود و یا مباحثه کرد."