خلاصه ماشینی:
"» (18) مسائل اسلامی آنچنان به ورطه نابودی سپرده شده بود که برخی میگویند: در عصر امام سجاد علیه السلام حتی «بنی هاشم» نماز خواندن را نمیدانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی بی خبر بودند .
امام سجاد علیه السلام این رفتار را در تمام ایام، در طول سال تکرار مینمود، چنان که بردگان نیز از آن آگاه بودند و بدین جهت، هنگام خرید مشتریان، خود را در معرض دید آن حضرت قرار میدادند و تا ایشان را نمیدیدند خویشتن را از نگاه دیگران پنهان میداشتند .
غلام که دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالی» را از آن بزرگوار به نیکی آموخته بود، گفت: «من فردی نیستم که از شما طلب بخشش کنم، من فقط امید به رحمتخدا دارم و از او میترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتی دید غلام، معارف را به درستی یادگرفته و استعداد خدانگری خود را به خوبی فعلیت داده، بیدرنگ او را آزاد کرد و پول زیادی نیز به او بخشید .
یک روز کنیزی بر دستان امام علیه السلام آب میریخت و امام نیز دستان خود را میشست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، کنیز گفت: «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» حضرت بلافاصله صله یک سال او را پرداخت و کنیز را در راه خدا آزاد کرد .
جاسوسان حکومت، جریان را برای «عبد الملک بن مروان» به شام گزارش کردند، وی که اندیشه قبیلهای و تفکر ناسیونالیستی عرب جاهلی، تمام وجودش را به خود مشغول داشته بود، برآشفت و نامه تندی به امام سجاد علیه السلام نوشت: «به من خبر دادهاند که تو با کنیز آزاد شده خود ازدواج نمودهای!"