خلاصه ماشینی:
"براین نقد, دو ملاحظه وجود دارد: این سخن به معنای پذیرش تحول معنای کلماتی از قبیل شمس با تحول تئوری هاست در حالی که نه در گذشته معنای شمس, کره نورانی بزرگ بود نه اکنون به معنای توده گاز, همواره شمس لفظی بوده که بر شیء مأنوس و خاصی اشاره می کرده است, به علاوه این عبارت که همواره معانی جدید به معانی قبلی افزوده می شوند, نیز درست نیست, زیرا تحول به یکی از سه صورت زیر انجام می شود: ـ رشد و افزایش کمی دانسته ها که ایشان آورده است; ـ ابطال دانسته های پیشین از طریق آگاهی های جدید; ـ تعمیق برداشت های انسان از محتوای واژگان و گزاره ها.
ناهماهنگ بودن درونی برخی مطالب محتوای کتاب در مواردی با مطالبی که قبل آمده, ناهماهنگ است, برای مثال نویسنده در بحث زبان قرآن به این نتیجه رسیده است که مقصود از قوم هر پیامبر ـ که پیامبر به لسان ایشان مبعوث شده است ـ می توانند افرادی باشند که پیامبر به سوی آنان فرستاده شده است41, بدین رو قرآن به زبانی نازل شده است که همه آنان بفهمند (بگذریم این نتیجه در مبحث لغت قرآن مستلزم امر غریبی است و آن اینکه قرآن به لغتی مشترک میان همه انسان ها نازل شده باشد و می دانیم چنین لغتی وجود ندارد, مگر آنکه مراد کسانی باشند که پیامبر در میان آنان ـ و نه به سوی آنان ـ مبعوث شده است که این خلاف ظاهر گفتار ایشان است), اما در علوم ادبی مورد نیاز برای مفسر آورده است: (قرآن بر اساس حکمت الهی به زبان قوم عرب نازل گردید)42 و آن گاه نتیجه گرفته است که دانستن ادبیات عرب برای فهم قرآن ضروری است."