چکیده:
دستور زبان عشق،آخرین مجموعهء شعر قیصر امینپور،شاعر مشهور مفاخر(1386-1333)است.در این مقاله نگارنده از منظر نقد ساختاری به بررسی برخی برجستگیهای اثر میپردازد.در ابتدا زبان شعر،لحن،واژگان،قالبهای شعری و موسیقی شعر موشکافانه بررسی شده،سپس به صورخیال و عناصر سازندهء آن توجه شده است.بحث دربارهء محتوا،مضامین و نقش عاطفی عشق در این اثر،مطالب پایانی مقاله است.
مطالعهء حاضر نشان میدهد که قیصر امینپور با وامگیری از زبان ساده و عاری از تکلف مردمی و رایج امروز زبان فارسی یکی از شاعران صاحبسبک است.شیوع بسیار ترکیبات کنایی و مثلها به زبان شعری وی تشخص بخشیده است.لحن شعرهای این مجموعه پرسشی است و جایگاه موسیقی در آن بسیار والا و پرمایه است.
او در قالبهای نیمایی،غزل و رباعی شعر سروده است.قویترین تصویرهای شعری وی را تشخیصها و استعارهها تشکیل میدهد؛البته از ایهام،پارادکس،تشبیه و حسآمیزی هم بهخوبی بهره بردهاست.عناصر سازندهء صورخیال وی شامل واژههایی است که بهنوعی با عالم معلمی در ارتباط است.عناصر طبیعت و داستانهای پیامبران و ماجراهای دینی از دیگر عرصههای معنایی شعر وی است تلمیح و اشاره به آیات قرآن و احادیث هم در میان اشعار او دیده میشود.تعریف هنر،زیبایی و مفهوم زندگی مهمترین دغدغههای فلسفی شاعر را تشکیل میدهد.
درعینحال مباحث خودشناسی؛چون شناخت من،خود و خویشتن،همراه با واژههای نقاب،سایه و نیمهء پنهان نشان از مطالعات شاعر در حوزهء روانشناسی دارد.
خلاصه ماشینی:
"در میان اشعار،واژگان با ترکیبهای تازه کمتر دیده میشود و شاعر تلاش میکند با همان مجموعه واژههای آشنا شعرهای خود را بسراید،اما با این حال ترکیباتی از نوع«اندوهتر»که در اثر اضافهکردن پسوند«تر»به اندوه ساخته شده،در شعر او پیدا میشود.
شاعر بهدنبال نام گمشده در دفتر دل میگردد:دلم را ورق میزنم/بهدنبال نامی که گم شد(20)؛به دل نمیتوان دستور داد،چراکه دل خود فرماندهء وجود است(35)؛ دل از عشق است که شکوفا میشود و گردبرگرد عشق میگردئد(36)،دل بیشتر اوقات غمناک است(43)،بههمین علت ترکیباتی چون غم دل،اندوه دل در این مجموعه وجود دارد؛اندوه نیمهء سیب دل است(44)،دل زیباپرست است(45)؛و زندگی،دل را بهتکان و تپش میاندازد،دل سرکش است(47)؛درد با دل سر جنگ دارد،دل آبی کم کمک زرد و سیاه میشود(49)؛دل که سربهزیر و ساکت و بیدستوپا بود،با دیدن روی معشوق حواسش پرت شد.
این حنجره،این باغ را نفروشید این پنجره این خاطرهها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق،فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها به خدا،دلخوشی ما به دل ماست صندوقچهء راز خدا را نفروشید سرمایهء دل نیست به جز اشک و بهجز آن پس دستکم این آبوهوا را نفروشید در دست خدا آینهای جز دل ما نیست آیینه شمایید،شما را نفروشید(67) و شعر هبوط در کویر روایتی دگرگون از ماجرای هبوط آدموحوا بر زمین است:بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان ناگهان این اتفاق افتاد:زوجی فرد شد بعد هم تبعید و زندان ابد شد در کویر عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد کودک دل شیطنت کرده است یکدم در ازل تا ابد از دامن پرمهر مادر طرد شد(50) در شعر سفر در هوای تو شاعر گلگشتی در کشور معشوق دارد."