چکیده:
انتخاب پثیر،برای پیمودن طریق معرفت و دستیابی به اسرار الهی،از مسایل اساسی در عرفان و صوفیه به حساب میآید.از نظر اهل صوفیه سیر و سلوک در مسیر پرفرازونشیب بدون بهرهگیری از وجود پیری که خود به مرحلهء کمال در طریقت رسیده،امکانپذیر نیست.در مقاله سعی شده است به بررسی موضوع پیر از دید عارفان،حافظ شیرازی و گومیلیوف شاعر روس که متأثر از تصوف شرقی است و همچنین به دلایل تأثیرپذیری گومیلیوف از حافظ شیرازی در پذیرش پیر پرداخته شود. شمس الدین محمد حافظ شیرازی وجود پیر را برای حل معضلات اسرار آفرینش و تهذیب نفس و همچنین رسیدن به معرفت حق تعالی ضروری میداند،گرچه پیر خاصی را در اشعار خود معرفی نمیکند.گومیلیوف برای خلق نمایشنامهء منظوم«فرزند خدا»از موتیوهای شرقی کمک گرفته است و تحت تأثیر تعالیم تصوف اسلامی و نیز اندیشههای حافظ،به موضوع پیر و اهمیت آن برای رسیدن به کمال پرداخته است.با بررسی نمایشنامهء«فرزند خدا»به این مطلب پی میبریم که گومیلیوف دربارهء پیر نقطهنظرات مشابهی با اهل تصوف و حافظ دارد.پیر گومیلیوف صاحب«حکمت»و عالم به«اسرار هفت آسمان و عناصر اربعه»از جانب خداوند،برای هدایت سالکان است
خلاصه ماشینی:
"حافظ همواره رهروان راه عشق را به پیروی و اطاعت بیچون و چرا از تعالیم و اوامر پیر و مرشد فرامیخواند و نیز معتقد است که هرآنچه پیر به آن امر کند،ولو در ظاهر زشت و خطا به نظر برسد،بدون شک دربردارندهء خیر و مصلحتی است که از چشم مرید پوشیده است:چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا میباش به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها از نظر مطهری حافظ تلاش کرد تا راه کمال را بدون پیر طی نماید ولی دید که بیحاصل است:«وی(حافظ)در دیوان خودش تکیه عجیب دارد که هیچکس بدون استاد و مربی محال است که این راه را طی کند،یعنی بدون دلیل راه،و آنچه که متصوفه آنرا مرشد و احیانا شیخ یا پیر میگویند:قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی با همه این تکیهای که حافظ روی این امر دارد حتی یکنفر تا بحال نتوانسته نشان بدهد که مرشد حافظ چه کسی بوده است...
«حافظ شیراز عشق را نعمتی میداند که وصول بدان جز با هدایت و کشش معشوق و عنایت او ممکن نیست؛حافظ چون مولوی عشق را بر رسته میداند نه بربسته:زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست عشق کاریست که موقوف هدایت باشد چون حسن عاقبت نه برندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود خیال باشد کاین بیحواله برآید» (مرتضوی 1344،400) در اینصورت میتوان چنین استنباط کرد که اسب تکشاخ و انگشتر سلیمان،دو هدیه آسمانی که در پایان نمایشنامه مشخص میشود که به حافظ(معشوق)تعلق دارند،عنایتی از جانب معشوق(حافظ)به پریاند تا پری به کمک آنها بتواند معشوق واقعی را از غیر واقعی بازشناسد،یعنی هدایت عاشق از طریق معشوق."