چکیده:
تغییر دستمزد متناسب با تغییر متغیرهای کلیدی بازار کار از جمله بهرهوری نیروی کار در جهتگیری بنگاهها نقش مهمی دارد.هدف از این پژوهش،شناسایی رابطه بین دستمزد و بهرهوری نیروی کار در بخش صنعتی ایران است.برای این منظور از الگوی اقتصادسنجی به روش خودهمبسته با وقفههای توزیعی( ardl )والگوی تصحیح خطا( ecm استفاده کردهایم.نتایج برآورد مدل نشان میدهد که بهرهوری نیروی کار،متوسط سالهای تحصیل شاغلان صنعتی و حداقل دستمزد واقعی نقش موثری بر دستمزد واقعی بخش صنعتی داشته و این رابطه در کوتاهمدت و بلندمدت تأیید میشود.در حالی که متغیرهای دستمزد بخش عمومی و نرخ بیکاری در بلندمدت بر دستمزد بخش صنعت اثر ندارد،هرچند که در کوتاهمدت دستمزدهای بخش صنعت از دستمزد بخش عمومی متأثر میشود.بدینروی،برای افزایش دستمزد واقعی و رفاه نیروی کار در کنار افزایش سودآوری بنگاهها پیشنهاد میشود که شرایط مناسب برای ارتقای بهرهوری نیروی کار فراهم شده ونظام تعیین دستمزد باتوجه به عامل بهرهوری مورد بازنگری قرار گیرد.
Wage adjustment and its relation with labor productivity are factors in firms’ decision making. This paper aims to identify the dynamics of wages and labor productivity on the basis of data available for manufacturing sector in Iran. The techniques used in this paper are ARDL and ECM models. The results show that labor productivity، average years of education of employees، and minimum wage rate have positive effects on real wage in manufacturing sector. The results are valid in both short-run and long-run analysis. The findings also indicate that wages in manufacturing are driven in the short run by the wages in public sector، however، the opposite is not true. On the basis of such finding، it is suggested that wage policy should target the real wages by increasing the productivity of labor force engaged in manufacturing sectors.
خلاصه ماشینی:
"طاهری(1382)2نیز نشان میدهد که ساختار ارتباط دستمزد سرانه واقعی و بهرهوری متوسط تعمیم یافته نیروی کار نیروی کار برای نه فعالیت صنعتی ایران یکسان و معادله وابستگی آنها از شیب یکسانی برخوردار بوده و باتوجه به ارتباط مستقیم دستمزد و بهرهوری،سیاستگذاری در جهت ارتقای بهرهوری میتواند به افزایش دستمزد واقعی منجر شود،بدون آنکه آثار زیانبار"تورم ناشی از فشار هزینه"را دربر داشته باشد.
تغییرات این شاخص نشان میدهد که همواره متوسط تولید سرانه نیروی کار در بخش صنعت از نوسان برخوردار بوده بطوری که متوسط رشد بهرهوری نیروی کار در دوره جنگ تحمیلی به دلیل شرایط خاص کشور بطور متوسط سالانه 4/1 درصد کاهش یافته است.
براساس نتایج الگوی پویا،ارتباط معنادار و مثبتی میان متوسط سالهای تحصیل شاغلان صنعتی با دستمزد واقعی کارگاههای بزرگ صنعتی وجود دارد و با فرض ثابت بودن عوامل دیگر،اگر متوسط سالهای تحصیل این شاغلان به میزان یک درصد افزایش یابد،سطح دستمزدهای بخش صنعتی حدود 4/1 درصد افزایش خواهد یافت که نشاندهنده کششپذیری بالای دستمزدها نسبت به تحصیلات است.
در میان متغیرهای توضیحی الگوی پویا،متغیرهای بهرهوری نیروی کار،حداقل دستمزد واقعی،متوسط سالهای تحصیل شاغلان صنعتی و متغیر روند در بلندمدت نیز بر سطح دستمزدهای صنعتی تأثیرگذار است،بهطوری که در بلندمدت با فرض ثابت بودن عوامل دیگر،اگربهرهوری نیروی کار صنعتی،حداقل دستمزد واقعی و متوسط سالهای تحصیل شاغلان صنعتی یک درصد افزایش یابند،باعث افزایش سطح دستمزد واقعی صنایع بزرگ کشور به ترتیب به میزان 36/0،85/0 و 25/2 درصد خواهد شد.
نتایج الگوی اقتصادسنجی این پژوهش نشان میدهد بهرهوری نیروی کار،متوسط سالهای تحصیل شاغلان صنعتی و حداقل دستمزد واقعی نقش مؤثری در تعیین سطح دستمزد بخش صنعتی داشته و این رابطه در بلندمدت نیز تأثیر شده است."