خلاصه ماشینی:
"آیا این از بداقبالی آنان بوده که در آن کشورها به دنیا آمده و در آنجاها زیسته بودند،و در قرن بیستم،خواهی نخواهی پایشان به منجلاب سیاست کشیده شده و از آن مهلکه با پای سالم بیرون نیامده بودند؟ شخصیت این برجستگان هنوز برای یک نسل که همروزگارشان بودند یا آنها را به خاطر میآورند،هیجانآمیز است،اما در آینده چه بسا صرفا آثار آنان است که مورد بحث و گفتوگو قرار خواهد گرفت و شور و هیجانی برخواهد انگیخت.
معلوم نیست او چگونه آدمی بوده،کجا به سر میبرده، حرفهاش چه بوده و آیا دستکم یک بار در زندگی با کسی که تا آخر عمر به نام خانوادگی او خوانده میشد،دیداری داشته است؛حال آنکه آلکسی تولستوی فقط موقعی از لقب اشرافیاش صرفنظر کرد که از مهاجرت به روسیه بازگشت.
و اگر من این همه به موضوع تبار او میپردازم فقط بدین سبب است که پیش از بازگشت به روسیه پیوسته به لقب اشرافیاش میبالید-و از آن لقب هم در آثار ادبیاش و هم در زندگی روزمرهاش سوءاستفاده میکرد...
برای این سبعیت و وحشیگری که ملت روسیه از اوایل فوریهء سال پیش-یعنی از انقلاب فوریه که برخی بیشرمانه هنوز آن را با صفت"بدون خونریزی"مشخص میکنند-از خود نشان داد نمیتوان نامی پیدا کرد.
» همین موقع بود که تولستوی برایم المشنگهء عجیبی درست کرد!باید میدیدید و میشنیدید که چه طوری سرم داد میکشید،با ادا و اطوراهای نمایشی قسم میخورد که بابت آنچه دربارهء بلوک گفته بودم هرگز مرا نخواهد بخشید،چون او،تولستوی بلشویک است و آن هم از ته قلبش،حال آنکه من نمایندهء ظلمت و جهالت و ضد انقلاب هستم و غیره و غیره."