چکیده:
Sard. 1
بنا بر متون پهلوی زردشتی درباره جهان پس از مرگ، روان همه درگذشتگان، در سپیده دم چهارمین روز پس از مرگ، به سوی پل چینود می روند – جایی که رشن راست، در آن، با ترازوی مینوی خود، اعمال آنان را می سنجد. اگر روانی درستکار باشد، بی هیچ خطری از پل می گذارد و، از آسمانهای سه گانه که نماد اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک است، به بهشت عروج می کند. این عروج مینوی روان درستکار، چنان که در عباراتی از دادستان دینیگ (xxx,2) آمده است، همچون سفر با شکوه شاهانه، با گردونه ای باشکوه و مجلل صورت می گیرد. اما، کیفیت عروج همیشه چنین مساعد نیست؛ چون، همان گونه که از عبارت زیر می آید، روان عموما باید از وسیله ای محقرتر به نام slt بالا برود:
بندهش بزرگ 203، 12 – 44 (TD1, fol. 86 V DH. Fol. 218 V):
u-s an Kanlg pad rah nimaylh o slt – e bared ke – s se payag padis, ud pad an slt o garodman sawed pad se gam ast I humat, huxt ud huwarst. و آن دوشیزه آن [روان] را به سوی slt برد دارای سه پایه و از آن slt با سه گام اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار به گرودمان (= بهشت) رود.
بر اساس عبارت دیگری از گزیده های زاد سپرم (43.35)، درباره رستاخیز، سه پایه آسمانی به صورت شاخه های درخت شبیه slt ی سه پایه وصف شده است. در این عبارت چنین آمده است:
An tagan pad homakaglh l slt – e bawed l se – payag l zarren homanag, u – s ahlawan padis a bar o wahist sawend.
آن شاخه ها همانند sltی بود سه پایه و زرین که اهلوان (= پرهیزگاران) از آن به بهشت روند.
در این دو عبارت، معنای درست slt، فرائت و اشتیاق آن چیست؟ تاکنون چند تفسیر ازاین واژه شده است که به اختصار آنها را نقل می کنیم:
ه. و. بیلی هوشمندانه قرائت srat را برای این واژه پیشنهاد کرده و آن را با لاتینی strata و یونانی ?vpxux و عربی صراط (راه) خویشاوند شمرده است. می توان گفت که مدلول راه مناسب فحوای متن نیست. کسانی دیگر از محققان درباره هویت و قرائت این واژه حدسهایی زده اند که به این استواری نیست؛ مع الوصف، با بررسی بافت متون برای این واژه مدلولی ظاهرا پذیرفتنی به دست داده اند. انکلساریا این واژه را در عبارتی از بندهشن nart خوانده و معنی نردبان را برای آن پیشنهاد کرده، اما نتوانسته است در گزیده های زاد سپرم آن را بخواند و معنی کند
خلاصه ماشینی:
"در گویشهای متعدد ایرانی، میتوان اشتقاق آن را چنین پیشنهاد کرد: sard مرتبط است با ریشه اوستایی sar- و سنسکریت sÊrÊ به معنای «متصل کردن(24)»؛ واژه ایرانی باستان *sarta- که از آن ریشهها مشتق شده به صورت sard به فارسی میانه رسیده است(25).
بنونیست حدس وی را رد کرده و قرائت daÎr را برای آن پیشنهاد نموده و آن را صورت نوشتاری قوی dar دربار دانسته که شاهدش در همان عبارت آمده است.
اما این سؤال پیش میآید که چرا واژهای در یک متن با دو املای ضعیف (dar) و قوی (daÎr) بدون هیچ تمایز معنایی به کار رفته است؟ بهعلاوه، مسلما aÎwardan فعلی متعدی است و، چه در پارتی چه در فارسی میانه، معنایی بهجز آوردن ندارد و dl ، _______________________________ 24) C.
به کار رفتن واژه مذکور در عبارتهای دیگری از دینکرد نیز این معنی را تأیید میکند و ما یک مورد را، که در آن daÎr با sneÎh سلاح کوبنده به کار رفته است، نقل میکنیم:DKM.
پیش از این، با توجه به متن نسبتا روشن، معنی بند، تسمه برای این واژه پیشنهاد شده است؛ اما، تلفظ درست آن تعیین نشده است.
در مورد معادل بودن šk فارسی میانه با sk پارتی، شواهد دیگری نیز میتوان ذکر کرد: فارسی میانه:پارتی: sÏkwh«فقیر»skwh(فارسی باستان: *sÏkauÑi ) sÏkrw«سکندری خوردن، خطا کردن»skrf rysÏk«رشک، حسد»rsk(اوستا: araska- ) پهلوی: srysÏk«سرشک، قطره»srsk(اوستا: sraska- ) وجه افزوده شدن الف آغازین در گونه عربی این واژه را میتوان شکستن خوشه همخوان آغازی دانست که در عربی وجود ندارد."