چکیده:
با رویداد انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، علاوه بر افزایش تقاضا در عرصه
داخلی، شاهد افزایش فشارهای خارجی علیه ایران هستیم.خارج از گرایشات سیاسی داخلی و
یا خارجی، به نظر میرسد موضع گیریهای عدالت جویانه داخلی به وجهی بیان شده است که
موجب بروز شائبه تجدید نظر طلبی شالوده شکنانه گردیده است.این در حالی است که ممکن
است هدف از سیاست گذاری ایرانی همانند هر سیاست گذار دیگر حاکی از حق تحول در منزلت
جهانی کشور با عنایت به فرهنگ بومی باشد.در این رهگذر احتمال دارد سیاست گذار
ایرانی مایل باشد تا موضع گیری یکسان نگر حاکم به شکل هژمونی غربی را نقد کند، نه
آنکه قصد شالوده شکنی داشته باشد.به هر حال فقدان این تطابق نظری داخلی و خارجی
زمینه را برای حذف دیالوگ بین ایرانی و عرصه جهانی، و حرکت پیوسته به سوی ستیز
دیالکتیکی آماده کرده است.در این مقاله، چارچوبی برای سازماندهی طرز تلقی ایران
ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
"از لحاظ علمی، نکته مهم این است که تا چه حد سیاست خارجی جمهوری اسلامی نسبت به ملزومات منافع و امنیت ملی پاسخگوست)RESPONSIVE(؟و یا تا چه حد محاسبه ملزومات ناشی از منافع و امنیت ملی ایران در ملاحظات روابط خارجی جمهوری اسلامی ملحوظ میشود؟آیا هدف تعیین شده برای قدرتی کوچک اما در حال عروج به سطح منطقه ایران، مناسبترین سیاست خارجی بوده است؟ از لحاظ فلسفی، جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام حکومتی، چه کار ویژهای را برای حوزه سیاست خارجی ملت-دولت ایران قائل است؟با عنایت به مبانی اعتقادی ایرانی که معطوف به تمدن فرهنگی است، مبانی پنداری، گفتاری، و کرداری سیاست خارجی ایران مبتنی بر چه گرایش شناختی است؟جمهوری اسلامی تا چه حد، با تدبیر تخصصی و توجه به حکمت سیاست خارجی، مصلحت ملی و شور و شوق عرفانی را از آلوده شدن به انگیزشهای غریزی معطوف به هزاره گرایی و بنیاد گرایی محافظت میکند؟آیا در فضای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نقد به عنوان مهمترین نشانه روشنفکری-به شیوهای مرسوم در حوزه زیست سیاسی ایران درآمده است؟در صورت پاسخ مثبت، تا چه حد مسئولان سیاست خارجی خود را به بازخواست)ACCOUTABILTY(توسط عامه ملت برای درخواستهای خود و روشنفکران برای منافع ملی ملتزم میداند؟تا چه حد، آن نقد روشفنکرانه و این بازخواست مردمی در تصحیح جهت گیریهای استراتژیک و یاموردی رهبران کشور مؤثر است؟ به نظر این دانش پژوه، گر چه پاسخ به سؤالات فوق چندان دلگرم کننده نیست، اما تحولات سیاسی در ایران چنان است که حتی«دگراندیشان»مغضوب را به این نتیجه رسانده که به رغم پایداری گفتمان ایدئولوژیک و عملگرایی مقطعی، تا حد زیادی نوع گفتار و الفاظ در حوزه سیاست خارجی به طور خاص، و سیاست به طور عام متحول شده است."