خلاصه ماشینی:
از این روی آمریکای لاتین را باید سرزمین تنهایی دانست،نه سرزمینی که در فردیّت خویش تنهاست،بلکه سرزمینی که در تنهایی خویش تکهتکه گردیده و حالا سالیان سال است که دارد تلاش میکند تکه پارههای فردیّت از دسترفتهاش را دوباره پیوند زند تا به یکپارچگیای مادی و معنوی دست یابد.
1اثری که در بافت یکپارچهء خود دوگانههای گوناگونی را با یکدیگر همراه میکند،آنان را کنار یکدیگر یا روبروی هم یا هرکدام را جدا در آینهای روبروی خودشان مینشاند و از آنان میخواهد که در یکدیگر و در خویشتن خویش بنگرند و پس از آنکه به دقت نگریستند و به پرسشهایی که دستاورد این نگرش شگفتاند پاسخ گفتند،آنان را از صحنهء زیبای رمان،همان صحرای سوزان با آن خورشید تابان و سرخچهرهاش،خارج میکند و این سایههای گامزن وسیلهای میشوند برای آشکار شدن سطور نانوشتهء تاریخ،روابط ناپیدای آدمیان و خواهش و تنش بیصدای ذهن آدمی برای گریز از تنهایی ناگزیرش،بدینترتیب آنچه قدرت داستان سر راست و خطّی فوئنتس به حساب میآید،همنشینی تنهایی یک ملّت و تنهایی فرد فرد آدمهای این داستان در بافتاری یکپارچه است.
درواقع پاز بر این باور است که انسان پس از آنکه از زهدان مادر جدا شد،در تنهایی کامل خویش غرق میگردد و این خود اوست که باید با تلاش فردیاش مرزهای این تنهایی را بشکند و در جامعه پایمردانه زندگی کند.
درواقع هریت و آریو اگرچه دمی را در کنار یکدیگر برای به یاد آوردن گذشته از یک سو و شناخت روان متضادشان از سوی دیگر میگذرانند،دوباره باید به تنهایی خویش بازگردند.