خلاصه ماشینی:
"مترجم در مقدمهء کتاب آورده ات که در روزهای نخستین پیروزی انقلاب،از اینکه محسن مخملباف،مسئول ارشد او،در یک طومار دستنویس،آموزشهایی در مورد مصاحبهء رادیوی براای همکاران تدارک دیده بود،تا چه اندازه خوشحال شد:«محسن مخلمباف که در آن ماههای نخستین سال پیروزی انقلاب-که بسیاری از برنامه سازان قبلی رادیو جای خود را به افراد تازهکاری مثل من داده بودند.
حال تصور کنید یک خواننده از این جمله،در ذهن خود باید چگونه فرآیندی را مجسم کند:«لفاف:بریده یا بریدههای کوتاهی از مصاحبه ضبط شدهای که در میان مطالبی که گزارشگر یا خبرنگار دربارهء ماجرا نوشته و قرائت میکند مندرج است.
اکنون اجازهدهید با آن گمان،جمله را بازخوانی کنیم:«شعار"توصیفها در رادیو بهترند"،تنها وقتی درست به نظر میآید که واژهها و اصواتی که در جایگاه آرایههای ادبی،برای این وصفها به کار میرود،به نحوی اثربخش انتخاب شده باشند و قوهء تخیل شنیداری را برانگیزانند».
در میان این استدلال و بدون آنکه مجری برنامه اجازه دهد این استدلال به پایان رسد،فرصت اندک را بهانه کرد و مانع ادامه گفتوگو شد!پرسش این است:مردم را باید با تشخیص مجریان،از شنیدن نظر مخالف محروم کرد؟ گاهی در رادیو مصاحبهکننده،بیشتر سعی دارد کمالات،دانش، اطلاعات یا میزان تسلط خود بر موضوعی را به رخ شنوندگان بکشد؛ نه آنکه از سوی شنوندگان و برای آگاهی دادن به آنان سؤال کند.
اینکه در ابتدای این متن آرزو کردم که کاش آقای ارژمند، تجربههای حرفهای خود را بر نکتههای شده از سوی نویسنده، (تصویرتصویر) میافزود،به همین ملاحظه است."