چکیده:
تاکنون تلاش چندانی برای تبیین قلمرو و گستره تحقیقات آموزشی و تربیتی انجام
نگرفته است.این مقاله کوششی است در جهت ارائه تعریفی نو از این قلمرو و نگارنده طی
آن مبادرت به شناسایی سه سطح متفاوت از تحقیقات آموزشی و تربیتی کرده است.نخستین
سطح، پژوهش در«سطح یادگیرندگان» نامگذاری شده است که معطوف به ایجاد قابلیتهای لازم
شناختی و عاطفی در دانشآموزان برای مواجهه پژوهشگرانه با اموری است که با آنها سرو
کار پیدا میکنند.بدین منظور، رویکردهای یاددهی-یادگیری در نظام آموزش و پرورش باید
متحول شود و روشهای سنتی تدریس باید، جای خود را به روشهای اکتشافی بدهد که برخورد
پژوهشگرانه با امر یادگیری را برای دانشآموزان ایجاب میکند؛به عبارت دیگر، در
نخستین سطح از سطوح تحقیقات آموزشی و تربیتی، نظام تعلیم و تربیت کشور باید به بستر
مستعدی برای تربیت نسلی پژوهشگر مبدل شود.دومین سطح از سطوح سه گانه«سطح معلم نام گرفته است.معلم نیز در مواجهه با مسائل
مختلف در جریان تدریس، باید به خلق و تولید دانش جدید حرفهای نیز بیندیشد و از
اینکهراهکارهای توصیه شده از طریق پژوهشهایی که دیگران انجام دادهاند
با اتکا به بصیرت و بینش حرفهای خود کنار بگذارد، هراسی به خود راه ندهد.معلم تنها
در صورتی میتواند به نیکویی و شایستگی از عهده وظایف خطیر و پیچیده تعلیم و تربیت
بر آید که از جرأت و جسارت عدول از راهکارهای تربیت برآید که از جرأت و جسارت عدول
از راهکارهای شناخته شده و آزمایش کردن راهکارهای نوآورانه برخوردار باشد که در این
صورت، میتوان از او به عنوان یک معلم پژوهشگر نام برد.سومین سطح از پژوهشهای آموزشی و تربیتی، «سطح دانشگاهی»نام گرفته که سطحی شناخته
شده است.معمولا در بحث قلمرو پژوهشهای آموزشی و تربیتی، تنها به این سطح اشاره
میشود که عبارت است از پژوهشهایی که براساس موازین و اصول علمی، از جمله تلاش برای
کنترل متغیرهای ناخواسته و اندازهگیری اثر متغیر مستقل بر برخی از ابعاد تعلیم و
تربیت، انجام میپذیرد.در پایان مقاله نیز نویسنده رابطه میان سطوح مختلف تحقیقات آموزشی و تربیتی را
به اختصار مطرح کرده است.
خلاصه ماشینی:
"نتیجه اینکه کافی است معلمان این قانونمندیها را که عمدتا با اتکا بر پژوهشهای علمی و دانشگاهی(پژوهشهای سطح سومی که بعدا توضیح داده خواهد شد) شناسایی شده، به کار ببندند؛به عبارت دیگر، اگر معلم بخواهد در ادای وظایفش با توفیق قرین باشد، باید در تربیت حرفهای او، وجهه اصلی همت را به آموزش یافتههای علمی و ایجاد تمایل در به کارگیری آنها در موقعیتهای عملی تدریس معطوف کرد.
(13)در نگرش یا نظریه دوم در زمینه تدریس که در تقابل با نظریه قبلی قرار دارد، چنین استدلال میشود:اساسا در هر قلمرو معرفتی که با انسان سروکاری هست و شاید مصداق اتم آن را بتوان تعلیم و تربیت دانست، با توجه به پیچیدگیهای انسان و تفاوتهای میان افراد آن از یک سوء و تعامل متغیرهای گوناگون با یکدیگر در موقعیتهای عملی یاددهی-یادگیری از سوی دیگر، نمیتوان سخن از قانونمندیهای علمی یا ویژگیهایی که برای آنها برشمرده شد به میان آورد (14) ؛به عبارت دیگر، اینان برخورداری از مقولهای به نام«علم تدریس»در حال یا آینده را امری موهوم پنداشته، چنین نتیجهگیری میکنند که معلمان ناگزیرند با اتکا به مهارتهای هنری یا زیبایی شناسانه خود که عبارتند از خلاقیت، ابتکار عمل، دریافتها و ادراکات شهودی، بالبداهگی و...
آگاهی از یافتهها و قانونمندیهای علمی ناشی از پژوهشهای دانشگاهی(همان پژوهشهای سطح سوم)برای معلمان ضروری است، ولی این حقیقت نیز باید به معلمان تفهیم شود که تعمیمپذیری علی الاطلاق امری واهی و خیالی بیش نبوده، آنان مکلفند ضمن اینکه هوشیارانه و بصیرانه به استفاده از این یافتهها در موقعیتهای عملی تدریس میپردازند، در مواردی نیز با به فراموشی سپردن آنها، برای حل مشکلات کاری خود دست به اقدامات فاقد پشتوانه پژوهشی به قصد دستیابی به دانش تازه حرفهای بزنند."