چکیده:
تحولات و دگرگونی نظامهای اجتماعی-اقتصادی عصر حاضر7ریشه در پیشرفت و تغییرات
موجود در علم و فناوری داشته و سازانها را با تحولات و تهدیدات گسترده بینالمللی
روبرو کرده است.از این رو تضمین و تداوم حیات و بقای سازمانها به راهحلها و روشهای
جدید مقابله با مشکلات نیازمند است؛که به نوآوری و خلق محصولات، فرایندها و روشهای
جدید بستگی زیادی دارد.از سوی دیگر تغییر فراگیر روشها و نگرشها طی دو دهه اخیر، توجه بسیاری از
سازمانها را به آموزش و پرورش و همچنین جذب و به کارگیری م دیران کارآفرین سوق داده
است.تحقیقات در این خصوص بیانگر نقش کلیدی کارآفرینان، بویژه در ایجاد واحدهای
ابتدای دهه 60 توجه بیشتری به کارآفرینان مبذول شد.مطالعات اولیه با هدف شناسایی
ویژگیهای کارآفرینان و تقویت آن در افراد دیگر آغاز شد و در این بین کارآفرینی از
دیدگاههای مختلف مورد توجه قرار گرفت.در این مقاله سعی بر آن است تا با معرفی مقوله کارآفرینی، ضمن بیان دیدگاههای
متفاوت حاکم بر آن، قدری از ابهامات موجود در این خصوص را بکاهد.در ادامه نشان داده
میشود که با گسترش کارآفرینی به عنوان یک استراتژی درون سازمانی، چگونه در دو دهه
اخیر توجه مجامع علمی و دانشگاهی به آن جلب شده است.هماکنون در بیش از
500دانشگاه، کارآفرینی به صورت واحدهای درسی، گرایش و رشتههای تخصصی
تدریس میشود.در بیشتر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، مراکز تحقیقات و
مطالعات کارآفرینی شکل گرفته و طیف وسیعی از دورههای مختلف در این زمینه تدریس
میشود.
خلاصه ماشینی:
"به طور کلی شبکه عبارت است از مجموعه تمامی افرادی که از طریق روابطی خاص با یکدیگر ارتباط دارند و پنج نقش مهم را در فرایند تأسیس شرکتها ایفا میکنند؛که عبارتند از: 1-آسان کردن تبدیل فکر به یک طرح واقعی 2-بالا بردن انگیزه 3-برانگیختن فکرها 4-ارائه کمک عملی و 5-حمایت و پشتیبانی(آلدرچ و زیمر 12 ، 1986، ص 8)همراه با شکلگیری شرکتهای بزرگ در عرصههای اقتصادی و چیرگی آنها بر بازارهای جهانی و از سوی دیگر مواجه شدن آنها در برخی بخشها با تهدیداتی از سوی کارآفرینان و همچنین تشدید مطالعات در خصوص کارآفرینی و طرح سؤالاتی همچون وظیفه کارآفرین در شرکت پس از تأسیس، مشاهده برخی از اقدامات کارآفرینانه از سوی شرکتهای بزرگ، تغییر ساختار مالکیت شرکتها و بازگرداندن بخشی از مالکیت به مدیران، در راستای ایجاد انگیزه و قرار گرفتن نوآوری در مرکزیت نوآوری، سبب شد تا اواسط دهه 70 کارآفرینی یک نوع رفتار مدیریتی انگاشته شود و در سطح مطالعات سازمانی نیز تعمیم یابد.
اما با نگاهی دقیقتر به انواع آنها، متوجه ابعاد مشترکی میان آنها میشویم؛که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:1-وجود فردی که نقش محوری ایفا مینماید و دیگران و منابع را در یک سازمان به سوی استفاده از یک فرصت بسیج و ترغیب میکند؛2-ایجاد یک فعالیت جدید یا یک واحد به صورت مستقل یا نیمه مستقل در شرکت مادر؛ 3-افزایش نوآوریها بیش از حد متداول؛ 4-تلاش برای نهادینه کردن و ایجاد بینشی مشترک نسبت به تغییرات در سطح ساختار فرهنگ سازمان، گرایش به فعالیتهای گروهیی و تیمی، انگیزش، هدفگرایی مشترک، پیشتاز بودن در زمینه فعالیت و یادگیری سازمانی(کوراتکو و دیگران 22 ، 1990، ص 35-28)."