چکیده:
در سال 1874 میلادی، «فرانتس برنتانو»نظریه«التفاتی بودن»را در فلسفه ذهن مطرح
کرد. این مفهوم بعدها به مفهومی کلیدی در فلسفه پدیدار شناسی تبدیل گردید که به
وسیله شاگرد برنتانو، «ادموند هوسرل»تأسیس شد.بر مبنای نظریه«التفاتی بودن»، تمایز بین حالات نفسانی و پدیدههای فیزیکی در
التفاتی بودن حالات نفسانی و غیر التفاتی بودن پدیههای فیزیکی است.هر حالت نفسانی
مانند تفکر، عشق، نفرت، امید و آگاهی دارای نوعی سمتگیری است و رو به چیزی
دارد:تفکر درباره چیزی است؛چیزی معشوق یا منفور میشود؛و انسان به چیزی امید و از
چیزی آگاهی دارد.از منظر برنتانو، متعلق حالات نفسانی لزوما وجود خارجی ندارد:انسان به اسب تک
شاخ میاندیشد، اما اسب تک شاخ وجود خارجی ندارد.بنا بر این«التفاتی
بودن»یا«دربارگی»، جهتگیری حالات نفسانی به سوی اموری است که ممکن است وجود خارجی
داشته یا نداشته باشند.نظریه«غیر بازنما بودن ایدهها»که به وسیله«جرج بارکلی»ارائه شد و ساخت و پرداخت
آن را «دیوید هیوم»به عهده گرفت، ایدئالیسم و شکاکیت را به دنبال
داشت.نظریهالتفاتی بودن آگاهی در تقابل با نظریه یاد شده و به سخن دیگر واکنشی در
برابر ایدئالیسم و شکاکیت بود. کلید واژهها:فرانتس برنتانو، حیث التفاتی، داده
حسی، واقع گرایی غیر مستقیم
خلاصه ماشینی:
"برنتانو در این باره چنین مینویسد: «اگر در معنای این گفته که:رنگ دارای وجود واقعی نیست و از وجود پدیداری 1 برخوردار است، تأمل کنیم، در تحلیل نهایی مشخص میشود که من از وجود واقعی رنگ[در ظرف ذهن] آگاه نیستم، بلکه فقط واجد ادراک حسی از رنگی که میبینم هستم و این به معنای وجود واقعی رنگ نیست؛زیرا در غیر این صورت، ممکن است ادعا شود چیزی که رابطه ذهنی دیگری با آن (1).
5. نقد و ارزیابی نظریه التفاتی بودن آگاهی برنتانو از یک سو در پی ارائه معیاری برای تمیز پدیدههای ذهنی از پدیدههای مادی و از سوی دیگر به دنبال حل مشکل ارتباط دادههای حسی با جهان مادی است، اما نظریه او در هر دو بخش با اشکالات جدی رو به رو است.
او ضمن پذیرش یک واسطه با ویژگی التفاتی بودن بین فاعل شناسا و جهان مادی تلاش میکند با غیر واقعی دانستن وجود التفاتی، این نظریه را به واقع گرایی مستقیم نزدیک کند و به این ترتیب، هم خود را از ایرادهای وارد بر واقع گرایی مستقیم برهاند و هم به مقابله با ایدئالیسم و شکاکیت که مولود نظریه داده حسیاند برخیزد.
3. برنتانو از معدوم بودن متعلق حالات نفسانی بر غیر واقع بودن وجود التفاتی استدلال میکند:تفکر درباره اسب تک شاخ، تفکر درباره یک موجود واقعی نیست، در عین آنکه تفکر در باره هیچ یا عدم محسوب نمیشود(بین کسی که به اسب تک شاخ میاندیشد و آن که به عدم میاندیشد تفاوت است)."