چکیده:
در این حقیقت تردیدی نیست که بحث از صور خیال در شعر، آن هم در شعر شاعر بزرگی
چون متنبی هم مهم است و هم دشوار؛مهم است چون خیال، جانمایه شعر است؛دشوار است چون
کشف و استخراج تصاویر شاعران، مستلزم ممارست و نیز ذوق و نکتهسنجی در مباحث علوم
بلاغت و فنون بیان میباشد. بنابراین ورود به چنین مباحثی بیگمان پرلغزش و
خطرزاست.با توجه به اهیت موضوع، در این مقاله مباحث مهمی-که پیوستگی معنایی با هم
دارند-مورد بررسی قرار گرفتهاند؛از جمله معنای لغوی خیال از روی منابع قدیم و جدید
عرب و فارسی؛دیگر آن که به مضامین مختلف و متعدد واژه خیال در شعر پارهای از
شاعران کهن عرب با شاعران کهن عرب با شواهد شعری، اشاره شده است.آنگاه توضیح و تحلیل مختصری درباره علم بیان و مباحث مهم و محوری آن، چون تشبیه
و استعاره و فواید آن دو از روی منابع قدیم و جدید عربی و همچنین ادیبان و منتقدان
اروپایی، داده شده است، تا در رهگذر آن به ارزش و اهمیت بنیادین تشبیهات و
استعارههای شگفتی که در جای جای دیوان متنی نمود تجلی دارد راه بجوییم و در نتیجه
به درک منزلت و جایگاه والای هنری و ادبی وی نایل شویم.در مجموع، کوشش شده است تا تنها پارهای از تصاویر سمبولیک و نمادین شعر متنی،
یعنی آب و آفتاب(بحر و شمس)، آن هم در خلال برخی از مدایح وی، مورد تحلیل بیانی قرار گیرند تا تازگیها، خلاقیتها و نوآوریهای شگفت و منحصر به
فرد او در پرتو همین چند تصویر نمادین نمایانده شود.
خلاصه ماشینی:
")سروده است ولی با تأمل در اوصافی که برای آفتاب(ممدوح)بر میشمارد، به نظرمیرسد که آفتاب را نه مشبهبه برای یک ممدوح خاص، بلکه از آن یک نماد انسانی فرازمانی و آرمانی اراده میکند، که اجمالا بدانها اشاره میشود: -جایگاه او بالاتر از آفتاب آسمان است:«فوق محل الشمس»؛ -در دل و قلب آسمان قرار دارد:«فی کبد السماء»و در این حالت آفتاب از یک سو نورش به کمال تابش و حرارت خود میرسد و از سوی دیگر جاهای بیشتری را زیر سیطره نور و روشنی خود میگیرد؛ -این آفتاب، بیآنکه بخواهند به صورت خودجوش نورش را به مردم هدیه میکند: «یهدی الی عینیک نورا ثاقبا»؛ -نور آن بر همه عالم میتابد(نه سرزمین خاصی):«تغشی البلاد مشارقا و مغاربا»؛ -این آفتاب نور خود را بدون هیچ طمع و چشمداشتی به مال و مقامی میبخشد:«لا تبغی منفعة و لا جاها»؛ -هر کس و در هر کجا که باشد میتواند از آن بهرهمند شود:«من حیث التفت رأیته»؛از این رو در هدیه کردن نور و روشنی خود تفاوتی میان نزدیکان(آشنایان)و بیگانگان قائل نمیشود؛ -این نور و روشنی، ذاتی است و از جایی به او اعطا یا تحمیل نشده است؛به همین دلیل کس نمیتواند این صفت را از او بگیرد یا به آن بیفزاید:«فلیس یرفعه شیء و لایضع»؛ -این آفتاب علاوه بر نور افشانی در روز، شب هنگام نیز تبدیل به ماه میشود و همچون بدر، غبار تیرگی شب را از پیش روی انسانها و کاروانیان میزداید:«یا شمس الزمان و بدره»؛ -آفتاب متنبی، دارای شعور و خرد است به همین خاطر لیاقت خطاب را یافته است:«یا شمس الزمان»؛ -آفتاب متنبی از آفتاب متعارف آسمان از هر لحاظ برتر است و در صورت طلوع، آفتاب آسمان در محاق فرو میرود و حتی آفتابهای دیگر(ملوک)در قبال عظمت آن همانند ستارههای کمسو و بیفروغ(سها و فراقد)هستند:«ینفع الشمس»و«الشمس من حساده»و«فلیس لشمس مزأئرات إنارة»؛ -اگر آفتاب آسمان نوری دارد، آن را از آفتاب متنبی اقتباس کرده است:«تکسب الشمس منک النور طالعة»؛ -این آفتاب که متنبی، ممدوح واقعی یا آرمانی خود را به آن تشبیه کرده است، خود میتواند نماد و رمزی برای معانی بلندی همچون:«جود و بخشش، هدایت و ارشادگری، شهرت و اصالت خانوادگی، نافذ بودن اندیشه و تدبیرگری، فتح و ظفر بر دشمنان عرب، گذشت و تسامح نسبت به خطاکاران، چارهجویی برای رفع حاجات و مشکلات مردم»و از این قبیل باشد."