چکیده:
بر اساس مطالعاتی که توسط نشریه معتبر فورچون 1 به عمل آمده است، بیش از 90 درصد
از شرکتهای بزرگ دنیا در دستیابی به اهداف استراتژیک خود ناکام میمانند[1].در
ایران نیز سازمانهای متعددی روشها و ابزار برنامهریزی استراتژیک را به کار
گرفتهاند، ولی اغلب نتوانستهاند به عوامل مزیتبخش رقابتی دست یابند.استراتژی از
یکسو، یک رویکرد مدیریتی تحولبخش است و از سوی دیگر در تجارب بیشمار، این ویژگی
مهم خود را از دست میدهد.اما چگونه این تفاوت اثربخشی قابل تفسیر است و چه عواملی
در اثربخشی(یا عدم اثربخشی)استراتژیها مؤثرند؟ برای پاسخگویی به سؤالات مذکور،
مطالعات زیادی انجام گرفته است.مقاله حاضر یافتههای یکی از این مطالعات را ارائه
مینماید.در این مطالعه، اطلاعات مربوط به استراتژی شکستخورده شرکتهای بزرگی همچون
زیراکس، پولاروید، کی مارت، مارکونی، ایسر و موتورولا گردآوری شده و با استفاده از
متدولوژی رویش نظریه 2 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.حاصل کار دهها مفهوم 3 و
دویافته جدید در مورد علل شکست برنامهریزیهای استراتژیک میباشد.در یافته اول 6
عامل اصلی برای شکست استراتژیها پیشنهاد شده و این عوامل به همراه دهها عامل فرعی
پشتیبان(مفاهیم)در قالب یک شبکه مفهومی 4 سببی 5 ارائه گردیده است.در یافته دوم، یک
مفهوم جدید تحت نام برنامهریزی بر مبنای خواسته 6 به عنوان سومین پیشرانه سازمانی
در کناربرنامه بلندمدت وبرنامهریزی استراتژیکمعرفی شده است.این نظریه نیز یکی
از ابعاد مهم شکست استراتژیها را آشکار میسازد. این یافتهها و مفاهیم با شواهد
واقعی(موارد مورد مطالعه)پشتیبانی شده و ابزاری مؤثری برای تفسیر موارد مشابه به
شمار میآیند.
خلاصه ماشینی:
"در این مطالعه، اطلاعات مربوط به استراتژی شکستخورده شرکتهای بزرگی همچون زیراکس، پولاروید، کی مارت، مارکونی، ایسر و موتورولا گردآوری شده و با استفاده از متدولوژی رویش نظریه 2 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
در یافته اول 6 عامل اصلی برای شکست استراتژیها پیشنهاد شده و این عوامل به همراه دهها عامل فرعی پشتیبان(مفاهیم)در قالب یک شبکه مفهومی 4 سببی 5 ارائه گردیده است.
در این گام با استخراج شواهد و قرائن موجود در هر گزارش و دستهبندی و تلفیق آنها با یکدیگر تلاش میشود تا مفاهیم اصلی نهفته در پدیدهها درک و خصوصیات آنها تشخیص داده شود 1 تشخیص ارتباط بین مفاهیم و مجموعههای مفهومی با یکدیگر 2 و نهایتا پدیدار شدن چهارچوبی برای ایجاد یک نظریه با قابلیت تفسیر پدیدهها 3 مراحل بعدی این گام را تشکیل میدهد.
سه عامل اول در مرحله تدوین استراتژی و سه عامل دوم در مرحله پیادهسازی نقش اصلی را دارند(تصویر 2) این یافته نشان میدهد که در شکست استراتژیها، بیش از آنکه عوامل محیطی(خارج از کنترل مستقیم مدیریت)مؤثر باشند، عوامل داخلی(تحت کنترل مستقیم مدیریت)مؤثرند.
نتایج کار نشان میدهد که مدیران ارشد، بزرگترین عامل شکست استراتژی سازمان (به تصویر صفحه مراجعه شود) خود هستند؛هر چند این امر در قالبفقدان فرصتهای استراتژیک، تشخیص غلط گلوگاهها، فقدان شایستگی کلیدی یا فلج سازمانیظهور یابد.
مدیران در مرحله برنامهریزی استراتژیک باید رفتاری مشارکتجویانه، باز و در عین حال متوجه به کسبوکار اصلی را دنبال کنند و در پیادهسازی آن، رفتاری مقتدرانه، پیگیر و مجدانه؛هر چند انجام صحیح برنامههای مقدماتی، در خلق شایستگیهای کلیدی، فرصتیابی و ایجاد گروههای مدیریتی شایسته نیز از وظایف مهم مدیران به شمار میآید."