چکیده:
مسئلة خلافت (جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله) بعد از ارتحال رسول الله مورد
اختلاف صحابه قرار گرفت. جمعی از آنان، یعنی اهل سنت، امامت را تابع انتخاب دانسته
و آن را امری فقهی می دانند که به خود مسلمانان واگذار شده است و جمعی دیگر، یعنی
شیعیان ، قائل به نص و انتصاب امامت شده و آن را از مسائل کلامی دانسته اند. مؤلف
در این مقاله سعی کرده با دلایل عقلی و نقلی، کلامی بودن آن را اثبات کند و این بحث
را به گونهای بررسی کند که حافظ وحدت و دور از دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی
باشد. نگارنده به پیروی از بزرگان امامیه بر آن است که امام باید معصوم و در عقاید
و اخلاق حسنه، به ویژه علم و عدالت افضل امت خود باشد و چون تشخیص و احراز قطعی
عصمت و افضل بودن از دیگران برای مردم عادی میسر نیست، تعیین امام واجد شرایط منحصر
به تعیین خدا و ابلاغ از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. بنابراین، با
انتخابات و آرای ملت نمی توان شخصی را به عنوان جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و
آله) معین کرد. نقش ملت بعد از نصب وی در تحصیل قدرت و اتمام حجت مؤثراست.
نگارنده برای اثبات این مدعا این مقاله را در 3 فصل و یک خاتمه به پایان می برد و
آن چه را در این ادعا شده با دلایل عقلی و نقلی به اثبات می رساند[1].
خلاصه ماشینی:
"در هر حال، در تکمیل کلام ایشان گفته میشود که بعد از علامة حلی که خدمات او به مذهب شیعه مورد پذیرش همهگان قرار گرفته و به او علامة مشارق و مغارب گفته می شود و از کثرت خدمات و نبوغ در استعداد و کثرت تألیفات و تبحر در فقه و کلام و تفوق در مناظرات که یک نمونة آن در محضر سلطان خدابنده در کنگرة علمای مذاهب اسلامی واقع شد و ثمرة آن تشیع سلطان و هفتاد هزار مسلمان دیگر شد و به همین دلیل، برای اولین بار در میان علمای اسلام تنها به او آیت الله گفته شود، این سیر تکاملی تشیع در زمان صفویه به اوج خود رسید تا جایی که گفته اند در درس علامه مجلسی دوم هزار تن شرکت میکردند و در مجمعی که سطان حسین صفوی برای تعیین ولادت امیرالمؤمنین از علما و مجتهدین ترتیب داد، هشتاد مجتهد روایت سیزده رجب را ترجیح دادند و این سیر تکاملی در فتنة افغان ها دچار رکود گشت، ولی بعد از آن در زمان قاجار تجدید حیات یافت.
یکی از جواب های مرحوم آیت الله خوئی این است که در عقیده به امامت امام آنچه معتبر است، معرفت به امام زمان عصر هر یک از افراد مسلمان است، اما شناخت امام بعد از مرگ لازم نیست و مقصود از لزوم شناخت امام شناخت تفصیلی نیست، زیرا معرفت اجمالی هم در صورت عدم امکان علم تفصیلی کفایت می کند، هم چنان که در زمان فحص و امتحان پیامبران و صدور معجزات از آنان مکلف معذور و به گواهی اجمالی بسنده می شود."