چکیده:
اگر مفهوم«پارادایم»را که عبارت است از«اصول مورد قبول علمای یک حوزه از دانش»از معرفتشناسی تامس.س.کوهن اتخاذ کنیم1و آن را به اندیشهء دینی شیعی تعمیم دهیم، پارادایمی به نام«پارادایم امامت»با اصول ثابت نصب،نص،و عصمت که در چارچوبی نخبهگرایانه قرار دارد خواهیم داشت.در نتیجهء فعالیت علمای شیعه،این اصول همواره ثابت باقی میماند،اما برای پاسخ دادن به مقتضیات زمان و مکان«تحولات گفتمانی»در قالب آن پارادایم ایجاد میشود2.یک تحول گفتمانی که در چارچوب پارادایم امامت محقق گردید، «گفتمان ولایت»است که در زمان غیبت توسط فقهای شیعه به وجود آمد و فقیه را به«نصب عام»و نص امام معصوم(ع)جایگزین امام غایب میکرد و از آنجا که«اصل عصمت»خاص امام معصوم غایب بود،حکومتهای دیگر به دلیل عدم صلاحیت ذاتی،غاصب مقام معصوم (ع)قلمداد گردیدند.بنابراین اصل غصب حکومتها در زمان غیبت از درون اصل عصمت پارادایم منتج شد.«گفتمان ولایت»در هزاره نخست بعد از غیبت تا ظهور صفویه شکل مبهمی داشت،اما با تکامل فقه شیعی،با توجه به مقتضیات زمان در مورد حوزهء وظایف فقیه در زمان غیبت معصوم(ع)بین علمای شیعه اشکال گفتمانی مختلفی پیدا شد آنها به دنبال پاسخ این سؤال بودند که آیا در زمینهء حاکمیت دینی و سیاسی تمام وظایف امام معصوم(ع) (1).برای آگاهی بیشتر از مفهوم پارادایم و نحو بهکارگیری آن توسط کوهن رجوع کنید به:تامس.س.کوهن:ساختار انقلابهای علمی،ز ترجمه احمد آرام،تهران،سروش 1369.و نیکلاس آبرکراسی.فرهنگ جامعهشناسی،ترجمه حسن پویان،تهران،انتشارت چاپخش،1367،ص. 271.
(2).برای آگاهی بیشتر از مفهوم گفتمان و کاربرد آن در معرفتشناسی رجوع کنید به:اریک7برنز،زمیشل فوکو،ترجمه بابک احمدی،تهران، نسل قم،1373،و حمید،عضدانلو،«درآمدی بر گفتمان یا گفتمانی درباره گفتمان»،اطلاعات سیاسی،سال دهم،شماره هفتم و هشتم ص. 48
به فقیه منتقل میشود یا فقط قسمتی از آنها این مقاله عهدهدار نشان دادن این اشکال گفتمانی بین علمای شیعه از صفویه تا ظهور انقلاب مشروطیت است که در قالب چهار گروه بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"نتیجهء اصل اول،باعث کنارهگیری علمای شیعه از دخالت در سیاست کلان جامعه یعنی حکومت شد و سرانجام به دخالت آنها در امور جزئی سیاسی و همکاری نسبی با سلطان انجامید و همین امر مانع تدوین تئوری حکومتی مناسب از جانب علما شد،زیرا نتیجه اینکه حکومت مخصوص معصوم است این خواهد شد که در زمان غیبت معصوم(ع)تصدی امر حکومت از جانب هرکس حتی فقیه جامع الشرایط نیز غاصبانه خواهد بود و همین امر باعث شد تا علما در فکر تصاحب ملک غصبی نباشند و به همین دلیل کفایت میکرد تا به دنبال تدوین تئوری حکومتی غیر از همکاری با شکل موجود حکومتی آن هم به حکم اضطرار نباشند و همواره در انتظار ظهور امام دوازدهم(ع)که حکومت حقهء الهیه است باشند.
حتی فقهایی که در این دوره با استفاده از احادیث،نیابت عامهء فقیه را مطلق انگاشته،حاکمیت در حوزهء کلان سیاسی(حکومت)و دینی را مخصوص فقیه میدانستند-مانند محقق کرکی-ترجیح میدادند در حوزهء کلان سیاست دخالت نکنند و فقط در صورت فراهم بودن شرایط آن را به غیر تفویض کنند و خود صرفا به رسیدگی مسائل شرعی بپردازند که این امر یا به سبب معارضه و دشمنی سلاطین با علما برای تصاحب قدرت-که امری دنیایی بود-صورت پذیرفته بود یا به سبب تغییر اوضاع و احوال و شرایط زمانه و تخصصی شدن علوم و پیچیدگی ادارهء امور کشور که علمای شیعه توانایی و قابلیت به (13).
اما از لحاظ نظری محمد حسن نجفی در کتابش جواهر الکلام به نقل از استادش کاشف الغطاء مینویسد: «استاد در شرح خود گفته است اگر فقیه منصوب برای نیابت عامه از جانب معصوم(یعنی فقیه در زمان غیبت)سلطان و حاکمی را برای اهل اسلام تعیین و نصب کند،آن حکومت را نمیتوان حکومت غیر مشروع و جائز دانست؛چنانکه در میان بنی اسرائیل چنین بوده که حاکم شرعی و حاکم عرفی هردو از طرف شرع منصوب میشدهاند»40."