خلاصه ماشینی:
چگونگی ارتباط فرهنگ بافرایندهای شناختی بصورت پرسشهای گوناگون مطرح شده است: 4 میان ویژگیهای اعمال شناختن یک فرد و فرهنگی که باآن خو گرفته است چه رابطهای وجود دارد؟چه ویژگیهای را میتوان ناشی از رشد خودبخودی و درونی دانست؟آیا در تحولات شناختی نظم و تربیتی وجود دارد که در سطح بین فرهنگی قابل مشاهده باشد، و آیا میتوان آن را به صورت قانون یا قوانین رشد شناخت تعمیم داد؟ بطور خلاصه، از دیدگاه تجربی، یعنی بامحدود کردن مسائل مورد بررسی، روابط شناخت بافرهنگ را میتوان در سه مقوله مطرح کرد:1-آیا تجربیات فرهنگی است که به کنشهای شناختی شکل میدهد، و سبب میشود که انسان در هر فرهنگی، ویژگیهای فکری خاصی منطبق بافرهنگ خود داشته باشد؟یا برعکس تفاوتهای قابل مشاهده ظاهری بوده و ناشی از اختلاف در موارد و محتواهائی است که کنشهای شناختی روی آنها عمل میکنند؟آیا میتوان چنین پنداشت که فرایندهای شناختی مستعد برای عمل کردن و شکلگیری، نزد همه انسانها بنحو یکسان وجود دارد ولی برخی به دلیل نیاز محیط، مورد استفاده قرار میگیرند و بدان گونه بروز اختلاف را موجب میشوند؟2-آیا تفاوت در فرایندهای شناختی انسانهای رشد یافته در فرهنگهای مختلف کمی است؟آیا قابلیت شناختی و هوش افراد برخی از فرهنگها بیشتر از افراد فرهنگهای دیگر است؟در اینجا سئوالهای مهم دیگری نیز مطرح میشود:قابلیت برای چه کاری؟ باهوشتر در چه مواردی؟اینگونه مباحث کمی وقتی ظوابط توصیف کننده قابلیتها، ازفرهنگی خاص اخذ شود، بآسانی به سوی فرهنگ محوری و بها دادن به یک فرهنگ بیش از فرهنگ دیگر لغزش پیدا میکند.