خلاصه ماشینی:
"از این ضرورت مطرح ساختن دو پرسش گسترده پیش میآید: ماهیت آموزش جغرافیا در این آخرین ربع قرن بیستم چه باید باشد و به آموزش شاگردانی که میخواهند در فاصله بین سالهای 2000 تا 2050 زندگی کنند،کار کنند و مسئولیتهایی بپذیرند چه کمکی باید کرد؟و به زبان دیگر،هدفها و ارزشهای چنین آموزشی چه باید باشد؟ دگرگونی در آموزش جغرافیا تلاشهای علمی برای شناخت جغرافیای جهان کمتر از یک قرن سابقه دارد.
یا عادت نگریستن به جنبههای مکانی مسایل را در خود ایجاد کنند برای آنکه بتوانند محیطی را که در آن زندگی میکنند بهتر بفهمند؟ دگرگونی در دانش جغرافیایی کمی بیش از یک قرن پیش انسان در پی کشف ساحل برخی قارهها بود،و از احتمال وجود تودههای زمین در قطب جنوب در شگفت بود.
هماکنون که از بیشتر نقاط جهان نقشه تهیه شده و عکسبرداری شده،حالا که جمعیت جهان با دقتی کم و زیاد شمارش شده و فهرستی تقریبی از منابع زمین تهیه شده،دیگر وظیفهء جغرافیدانان کشف سرزمینهای تازه، نامگذاری قلهها،و برشمردن ملتها و امپراطوریهای روی زمین نیست، بلکه آن است که دریابند جامعههای انسانی چگونه میتوانند مشکلات بسیار سازماندهی مکانی را که با پرجمعیت شدن کره زمین و توسعهء آن مطرح شده حل کنند.
این پندار که غالبا در مدرسه حاصل میشود علت آن است که جوانان جغرافیا را یک رشتهء مستقل علمی نمیشمارند،و به جغرافیدانان به چشم آموزگاری مینگرند که به آنها درس میدهد نه به عنوان یک تلاش تخصصی که با جنبههای مکانی مشکلات جامعه سروکار دارد."