خلاصه ماشینی:
"در آن دوران بود که دولت نقش فعال خود را به مثابهء بازیگر بزرگ در اقتصاد سرمایهداری آغاز کرد و بورژوازی با نابود کردن گونههای اقتصادی و اجتماعی گذشته(خلع ید از فئودالیسم به تعبیر مارکس)بر بخش بزرگی از جهان سایه افکند.
آمریکا و اروپا و بر سر هم جهان سرمایهداری،از بحران دههء 03 رها نشد مگر در سایهء جنگ جهانی دو!اگر این جنگ را از پهنهء تاریخ بزداییم یا آنرا تنها،پیایند کردار و سیاستهای دیوانهای به نام آدولف هیتلر و بیپیوند با رویدادهای گذشته و بیتأثیر در رویدادها در سالهای پس از آن بدانیم،آنگاه این گفته که سیاستهای اقتصادی استوار بر آموزهء کینز و شاگردانش توانسته است اقتصاد سرمایهداری را از گرداب بحران بیرون کشد،درست از آب در میآید!!
آیا به راستی مهار کردن آشفتگی بازار(مقرراتزدایی نئولیبرالی)و ساماندهی مناسبات تولیدی و مالی به دست دولت سرمایهداری به سود فرودستان خواهد بود؟بیگمان،پاسخ در کوتاهمدت مثبت است،ولی سرانجام چه خواهد شد؟چه کسی یا چه نهادی میتواند تضمین کند که از درون بحرانهایی همانند بحرانهای دههء 0791،ریگانیسم-تاچریسم تازهای سر بر نخواهد آورد؟پرسش بنیادی این است که زمینههای پیدایش آنارشی و تضادهای پیاپی سرمایهداری که در سدهء گذشته دست کم به دو«سونامی» هراسانگیز انجامیده،از کجا ریشه گرفته است و برای از میان بردن آنها چه باید کرد؟ انگشت گذاشتن مارکس بر آشفتگی شیوهء تولید سرمایهداری،سخت در خور تأمل است.
از هنگامی که فئودالیسم به دست سرمایهداری از میان رفته و سرمایهء اولیهء تولید تأمینشده-به تعبیر مارکس-عطش سود همواره نیروی محرک افزایش کمی کالاها و خدمات بوده و انرژی و توانمندیهای شگرفی را آزاد کرده که درونمایهء مادی و معنوی زندگی بشر را شکل داده است."