چکیده:
اخیرا،روششناسی بازخوداندیشی مورد توجه نظریهپردازان علوم اجتماعی قرار گرفته است.هواداران این رویکرد میکوشند،با ارائه ترکیبی از برخی مؤلفههای تجربهگرایی،تفسیرگرایی و نظریه انتقادی،به درک نوینی از روششناسی برسند که از کاستیهای نظریههای بالا مبری باشد. در ضمن،این رویکرد برخی دو انگاریهای موجود در اندیشهء سیاسی- اجتماعی را ازجمله دوانگاری عاملیت/ساختار،عینی/ذهنی،خودآگاه/ ناخودآگاه را به چالش گرفته است.
در مقاله حاضر پیامدهای این تحول برای نظریهء سیاسی-اجتماعی بررسی میشود و در این ارتباط اصول فکری و دیدگاههای برخی نظریهپردازان بازخوداندیشی توضیح داده میشود.فرضیه مقاله این است:«روششناسی بازخوداندیشی با طرح مسئله قابلیت فرد در بازبینی نحوهء زندگی خود و انعکاس این امر در ساختارهای اجتماعی و سیاسی،بنیاد نظری جدیدی را در توجیه نقش کنشهای ارادی انسان در تعیین سرنوشت وی تأسیس کرده است.»در همین ارتباط نسبت به بازخوداندیشی و مدرنیته سنجیده میشود.
خلاصه ماشینی:
"در مقاله حاضر پیامدهای این تحول برای نظریهء سیاسی-اجتماعی بررسی
از این نویسنده تاکنون مقالات زیر در مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی منتشر شده است:
سیاسی از زاویهء دیگری نیز مورد انتقاد قرار گرفته است.
تعریف،«بازخوداندیشی»یک فرانظریه2است و ویژگی اصلی آن این است که نظریهپرداز به
چگونگی تولید نظریه اهمیت زیادی میدهد و در این زمینه بحث میکند که چگونه تحقیق خود
به موضوع تفسیر دیگری تبدیل میشود و به این ترتیب تفسیر سومی شکل میگیرد.
بازخوداندیشانه یکی از وظایف اصلی پژوهشگری است که باید بهطور مداوم در مورد نحوهء
اما این یک دور بسته نیست و عملا ما به نقطهء آغازین بازنگشتهایم،بلکه نقطه عزیمت ما و نسبتمان با موضوع تغییر کرده است.
1996,xiv) این جنبه ترکیبی باعث شده که تفکر بازخوداندیشی به تجربهگرایی،تفسیرگرایی و
گشوده باشد که امکان گسترش بازخوداندیشی وجود داشته باشد 2)اما این تجربه در خلاء
بازخوداندیشی نقش بهسزایی برای افعال فردی قائل است و نمیتواند اصالت رفتارهای فردی
اهمیت نقش فعالیتهای ارادی فرد در تغییر روند زندگی(سیاسی)مطرح میشود.
این امر به تفکر بازخوداندیشی اجازه میدهد که مسائل را به شکل
بلکه ایندو را ترکیب میکند و به این نتیجه میرسد که هر تولیدکنندهء فرهنگی در چهارچوب
مواضع مختلف است که براساس ساختار خاص توزیع قدرت یا سرمایه تعیین میشود.
اینترنتی: Pouliot )میدان اساسا نظام ساختار یافتهای از جایگاههای اجتماعی است.
زیرا این ساختارها شخص را وادار میکنند که به شیوه خاصی عمل کند.
بهگونهای است که اکنون بازخوداندیشی باید به یکی از ویژگیهای زندگی مدرن تبدیل شود و
میتواند درباره این نتایج بازخوداندیشی کند و روند آن را تغییر دهد."