خلاصه ماشینی:
"به همین خاطر نمیتوان در روند تجدد در یک جامعه، فرهنگ،سیاست و بافت آن جامعه را جدا از یکدیگر بررسی کرد،چون هرجامعهای دارای فرهنگی ست که خود نیز تأثیر پذیر و یا تأثیر گذار بر دیگر فرهنگهاست؛و سیاست که نمایانگر اندیشه و طرز برخورد جامعه با مسائل روز است،یک عنصر بسیار مهم در انعکاس فرهنگ آن جامعه است.
در اینگونه برخوردها با دین است که تضاد در بررسی تجدد و سنت در بینش روشنفکران ایرانی مطرح میشود؛تئوری روشنفکرانی چون تقی زادهن و قزوینی در رد کلی دین و پذیرفتن بیچون و چرای فرهنگ اروپایی در حین حفظ و گسترش زبان و ادبیات فارسی از یکسو6و هماهنگ کردن اسلام با دنیای معاصر از سوی دیگر(کاظم زادهء ایرانشهر)یک انسان سردرگم را که هنوز در ایران قرن 19 و 20 با هنر به کارگیری خرد خویش بیگانه بود،بر سر یک دو راهی قرار میداد.
طبیعی ست که اجتماعی چون جامعه ایران با بافت شدید مذهبی،آنگاه که دین خود را در خطر میبیند، در صدد دفاع از آن برمیآید،به همین خاطر لازم است که بین اندیشهء مشروطه،ظهور آن جنبش و سیر آن در یک جامعهء سنتی تفاوت قایل شد.
سکولاریزم به ما این امکان را میدهد که بحث در خصوص دین و تطبیق آن با دنیای معاصر را به دور از بنیادگرایی و در چهارچوب علم و دانشگاه و در قالب یک گفتمان علمی (Diskurs) بررسی کنیم و نه در چهارچوب سیاست،از آنجا که ذات انسان در به کارگیری خرد و توانایی اندیشیدن استوار است و با در نظر گرفتن گوناگونی اندیشهها،طبیعی ست که افراد یک جامعه با بافتارهای سیاسی گوناگونی نیز روبهرویند."