چکیده:
بهرهبرداری شاعران ایرانی از باورهای اساطیری و آیینی کهن در ساخت تصاویر و مضامین شعری از همان ابتدای شکلگیری شعر و ادب فارسی در عصر اسلامی،امری رایج و متداول بوده است،اما در میان شاعران ایرانی،افضل الدین بدیل خاقانی شروانی،از این جهت شخصیتی کاملا ممتاز و استثنایی محسوب میشود.عوامل متعددی چون:محل سکونت وی،مذهب مادرش،رویکرد دربار شروانشاهان، تعلیمات عمویش کافی الدین عمر بن عثمان،علایق شخصی و...باعث شده است تا خاقانی استفادهی بسیار گستردهای از این باورها به عمل آورده و از وجوه و زوایای مختلف،عناصر اسطورهها و آیینهای کهن را مورد توجه قرار دهد.
یکی از عناصر خلقت که به دلیل نقش بنیادی و جایگاه ویژهاش در زندگی انسان باستان،مورد توجه جدی ملتهای کهن بوده و بر همین اساس،اسطورهها و باورهای متعددی پیرامون موجودیت
او پدید آمده است،گاو اسطورههاست که در شعر خاقانی نیز همچون سایر اسطورهها و آیینها بازتابی گسترده یافته و دستمایهی خلق تصاویر و مضامینی ناب را برای شاعر فراهم کرده است. اسطورهها و باورهایی چون:گاو نخست آفریده،گاو میترا،گاو زمین،گاو فلک،گاو فریدون،گنج گاو، گاو قربان،گاو عنبری،گاو سامری،گاو موسی و...ما در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا ضمن معرفی هرکدام،با استخراج ابیاتی از خاقانی که پیرامون این عنصر پدید آمدهاند،به بررسی نقش اسطورهها، قصص دینی و باورهای کهن در این اشعار پرداخته و هنر او را در خلق مضامین ناب غنایی،وصفی و مدحی و ساخت تصاویری بدیع و خیالانگیز برپایهی این باورها روشن سازیم.
خلاصه ماشینی:
"گاه گوساله یا گاو سامری را که گونهی دیگری از گاو اسطورههاست،با گاو زمین پیوند میدهد:از بدی عالم گوسالهپرست رخت بر گاو ثری خواهم داشت (همان:83) و گاه گاو فلک(برج ثور)را که آن هم باور باستانی مستقل دیگری است و در مورد گاو، در مقابل گاو زمین قرار میدهد:از کشتزار چرخ و زمین،کاین دو گاو راست یک جو نیافتم که به خرمن درآورم (همان:240) یا:خون قربان رفته در زیر زمین تا پشت گاو گاو بالای زمین از بهر قربان آمده (همان:370) و البته بروج دیگری چون گوسفند(حمل):تو را از گوسفند چرخ دنیا مینهد دنبه تو بر گاو زمین برده اساس قصر و بنیانش (همان:214) یا برج شیر(اسد):شیر فلک از نهیب گرزت چون گاو زمین جبان ببینم (همان:271)یا شیر فلک به گاو زمین رخت برنهد گر به فلک نظر به معادا برافکند (همان:138) و گاه نیز با ترکیب چند اسطوره،تابلوی زیبا و بینظیری پدید میآورد که حقیقتا اگر بخواهیم تمامی اجزای آن را به شایستگی توضیح دهیم و روابط آنها را چه در عالم واقع و چه آنگونه که در ذهن خاقانی نقش بستهاند،تبیین کنیم،مجالی بسیار فراخ طلب میکند:شاه بود آگه که وقتی ماهی و گاو زمین کلی اجزای گیتی را کنند از هم جدا پیش از آن کز هم برفتی هفت اندام زمین رفت و پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا پس برین سد مبارک ده انامل برگماشت جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا وز فلک آورد در وی گاو و ماهی و صدف گاو گردنده،صدف جنبان و ماهی آشنا ماهیش دندانفکن گشت و صدف گوهرنمای گاو او عنبرفزای و ساحلش سنبلگیا (همان:21) 5-گاو فلک یا گاو آسمان براساس باورهای نجومی کهن ایرانیان،برج ثور که در متون مختلف به آن گاو،گاو فلک، گاو آسمان و گاو گردون نیز گفتهاند."